رنج های ورتر جوان در تاریخ ادبیات آلمانی نخستین داستان تراژیک از نوع مدرن است . داستانی عاشقانه که در آن جدال نیکی و بدی ، و پیروزی ریاکارانه ی بنیاد بد نیست که مرگ غمبار قهرمان آرمانی آن را رقم می زند . نگاه وحدت وجودی در این اثر نیک و بد را به جای رودررویی با هم ، به درون روابط پیچیده ی ذهن فرد و اجتماع می برد . این تراژدی ، که از عملکرد گناه و عامل شر خالی است ، اثری پیشگام در مبارزه با کهنه اندیشی قرون وسطایی و به سهم خود راه گشای فکری انقلاب بزرگ فرانسه شمرده می شود . این رمان بزرگترین موفقیت ادبی گوته به شمار می رود و در میان آثار این ادیب بزرگ آلمانی بیشترین ترجمه را به خود دیده است . متن فرانسوی این اثر را ناپلئون بناپارت بیش از هفت بار خوانده است !!!
بازنمایی دنیای درونی انسانی که خلق و خویی سوای رفتار رایج روز دارد و خوش تر دارد زندگی را در حاشیه اجتماع بگذراند، بیش از دویست سال است که در ادبیات آلمانی و اروپایی - و اگر به بوف کور بیندیشیم ، در این میان در داستان سرایی فارسی هم - گاه و بیگاه تکرار می شود و بویژه در دوران های بحرانی رواجی بیشتر می یابد ، خواهی مقصود از آن ارائه تعریفی تازه از انسان باشد ، یا کوشش در راه گشودن روزنه هایی نو بر درک درون انسان ، یا پیچیدگی های زندگی اجتماعی اش .
نوع این رمان ، یعنی جنبه نامه نگارانه ی آن ، که نیاز زیادی به پرداختن به رویدادهای ظاهری و حوادث بیرونی ندارد و میدان را بویژه برای کاووش در درون قهرمان حساس، باهوش، سنت ستیز و با این حال پاکباز و آرمان گرای این داستان آزادتر می گذارد ، نیز حال و هوای شورشگرانه و اجتماع گریز آن - که از مکتب جوانانه و عصیانگرانه ی توفان و طغیان مایه می گرفت - انگاری با روح زمانه همخوانی داشت و این همه باید که زمینه این توفیق بی مانند را فراهم می کرد .
کمی به متن سر میزنم :
بیست و دوم مه
زندگی در چشم برخی آدمها خواب و خیالی بیش نیست . این گمان گاهی به من هم دست می دهد .وقتی آن مرز و محدودیتی را میبینم که پویایی و پژوهندگی آدمی اسیر حصار آن است . وقتی می بینم هدف همه ی سختی ها تامین نیاز زندگی است و هدف این تامین باز به سهم خود افزودن بر روزهای همین زندگی سخت ، یا وقتی میبینم دلخوشی آدمی به آن اندک دستاوردهای دانش و پژوهش بر توهم و تسلیم پایه دارد و از این حیث آدمی صرفا اسیری است که دیوارهای سیاهچال خود را با تصویرهایی رنگین و چشم اندازهایی زیبا می آراید ....همه این چیزها ،ویلهلم عزیز, مرا به بهت می اندازد . پس در درون خود فرو می روم و در این جا جهانی را می یابم ! ولی جوهره این جهان هم بیشتر گمان است و گنگی ، و نه گردش و گزارشی زنده . چنین است که همه چیز در پیش حس و نگاهم بهم می ریزد و تار می شود و من دوباره رویا آلوده به دنیا لبخند می زنم و می گذرم .
همه بزرگان و آموزگاران و مربیان برآنند که بچه خودش نمی داند چرا می خواهد . ولی اینکه بزرگترها هم مثل بچه در دامان زمین تاتی می کنند و مثل بچه نمی دانند از کجا آمده اند و به کجا می روند ، و در کار و کردارشان حتی آن هدف راستین و روشن بچه هم نیست و مثل بچه هم به حکومت با ابزار نان قندی و توسری تن در می دهند ، واقعیتی است که بسا بسیاری نپذیرند ، حالی که به گمان من این واقعیت روشنی روز را دارد !
من این داوری ام را رک و راحت با تو درمیان می گذارم ، چون میدانم در جوابم بسا تایید کنی اساسا آدمهایی خوشبخت ترند که بچه وار فارغ از غم فردا زندگی می کنند و به هرجا که می روند عروسکشان را با خودشان می برند و رخت به تنش عوض می کنند و به هوای نان قندی مادر با همه احترام جلوی صندوق خوراکی بالا و پایین می روند ، وقتی هم که بالاخره به این آرزوی دلشان رسیدند ، دو لپه می خورند و داد می زنند : باز هم! این آدمها مخلوقاتی خوشبخت اند ، و جز این قماش ، کسانی هم که روی کار و کسب حقیرشان یک اسم دهن پرکن می گذارند و دنبال سود خود دویدن را با منت تمام کاری کارستان در راه رفاه جامعه جا می زنند . خوشا به حال آنها که این عشوه ها را بلدند ! ولی آن انسانی که فروتن است و از سر راستی کنه چنین راه و رسمی را می بیند ، و می بیند هم که دستمایه ی هر شهروند خوش نه بیش از این است که باغچه خانه اش را باغ بهشت می گیرد ، یا آن تیره روزترین بی نوا هم خود اگر در زیر بار سختی از نفس بیفتد ، میل به زندگی از سرش نمی افتد ، و هر آدمی که بگیری دوست دارد آفتاب را شده حتی یک دقیقه بیشتر ببیند ،یک چنین انسانی خاموشی پیشه می کند و به دنیای عواطف خود پناه می برد و خوشبخت است ، چرا که انسان است . و هر اندازه هم که در قید و بند باشد ، در کنه دل احساس شیرین آزادی را نگاه می دارد و می داند هروقت که خواست ، در خود می بیند ترک این سیاهچال کند ...
رنج های ورتر جوان
یوهان ولفگانگ فون گوته
ترجمه محمود حدادی
رنج های ورتر جوان
یوهان ولفگانگ فون گوته
ترجمه محمود حدادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر