۱۳۸۸/۱۰/۰۸

جشن دیگان



جشن دیگان
واژه دی در در ايران باستان به معنای دادن و آفريدن و ساختن و بخشودن است و دادار در فارسي از همين ريشه است روز هشتم و پانزدهم و بيست وسوم هر ماه  به نام دی است و برای تشخيص اين سه روز از يکديگر هر يک از اينها را با نام بعد از خودش می خوانده و دی بآذز دی بمهر و دی بدين می گويند يعني اين سه روز را برای باز شناختن به روز بعد خودش نسبت مي دهند ضمن آنکه مي دانيم روز اول هر ماه هرمزد يا اورمزد مي باشد که نام آفريننده جهان است پس به اين ترتيب روز اول (۲۵ آذر به تقويم امروزی)و هشتم و پانزدهم و بيست وسوم ديماه به نام خداوند است و چون نام ماه و روز يکي مي شود هر چهار روز جشن است و خود ماه هم که به معنای خداوند است اين جشنها را جشن اورمزد و سه دی گويند يعني اولي در اورمزد روز و سه ديگر در سه روزی است که هر سه دی نام دارد. در ترجمه آثار الباقيه راجع به دی ماه مطالبي نوشته شده که خلاصه آنها به اين شرح است ((دی ماه نخستين روز آن خرم روز است و اين روز و اين ماه هر دو بنام خداوند است که هرمزد ناميده شده يعني پادشاه حکيم و صاحب رای و آفريدگار . در اين روز عادت ايرانيان چنين بود که پادشاه از تخت پايين مي آمد و جامه سفيد مي پوشيد و در بيابان بر فرشهای سفيد مي نشست و دربانها و محافظان را که هيبت پادشاه به آنهاست کنار مي راند و هر کس که مي خواست پادشاه را ببيند خواه دارا يا نادار بدون هيچگونه حاجب و مانع به نزد شاه مي رفت و با او گفتگو مي کرد و در اين روز پادشاه با برزگران مجالست مي نمود و در يک سفره با آنها غذا مي خورد و مي گفت من امروز مانند يکي از شماها هستم و با شما برادرم زيرا دوام و پايداری دنيا به کارهای است که با دست شما انجام مي شود و امنيت مملکت نيز با شاه است نه شاه را از رعيت گريزی است و نه رعيت را از شاه و چون حقيقت امر چنين باشد پس من که پادشاه هستم با شما برزگران برادر مي باشم و مانند دو برادر مهربان خواهيم بود)) کدام يک از ملتهاي دنيا داراي چنين فرهنگ پرمهرو غني هستند؟؟؟ صد افسوس که از اين آيين ها و گذشته کهن مان چيزی جز حسرتش برايمان باقي نمانده . خلاصه آنکه روز اول و هشتم و پانزدهم و بيست و سوم ديماه که هر چهار روز بنام خداوند است و با معني مفهوم واژه دی يعني آفريننده جهان موافق     مي باشد در ايران باستان جشن بوده که روز اول را جشن خرم روز و سه جشن ديگر را جشن ديگان مي ناميدند . امروزه هم در ايران اول ديماه را بنام شب اول چله زمستان عملا مورد توجه قرار مي دهند و مخصوصا در اين شب هندوانه يا ميوه های ديگر مي خورند . مسيحيان نيز اين شب را که در زبان عبری يلدا نام دارد شب ميلاد مسيح مي دانند و جشن مي گيرند . يلدا در اصطلاح نجوم آخرين شب پاييز و نخستين شب زمستان است که درازترين شبها مي باشد .هرچند که با تفاوتهايي که بين تقويم کهن و امروز ايران وجود دارد نمي توان گفت دقيقا شب يلدا چه تاريخي است . لازم به ذکر است که تعطيلات آخر هفته که امروز در بين ملل دنيا مرسوم است (شنبه ، يکشنبه يا جمعه) در فرهنگ کهن ايراني بوده و ايرانيان قديم بطور کلي در هر ماه اين چهار روز را که بنام خداوند است بجاي چهار آدينه فعلي تعطيل مي کردند . چه زيبا بود اگر مي توانستيم اين سنت قديم ايران زمين را دوباره زنده نماييم تا آثار نياکانمان و يادگارهای ارزشمند آنان بکلي فراموش نگردد .
جشن خرم روز بر تمام ايرانيان فرخنده باد .
پاينده باد ايران و ایرانیان


۱۳۸۸/۱۰/۰۶

چشم دوربین




Photo : meysam rezakhan


چشم دوربين می نگرد ،
كليد فشرده می شود ،
و ...
صدايی به گوش می رسد ؛
صدايی خشك و فلزی ،
دريچه ای باز و بسته می شود ،
در يكصدم ثانيه ،
و شايد هم يكهزارم آن ...
... و تصوير ثبت می شود ...
اين است عكاسی

۱۳۸۸/۱۰/۰۲

دوباره نگاه کردم




Photo : meysam rezakhan


دوباره نگاه کردم ..... دلم میخواست اون بالا بودم ... اصلا ... اصلا... اون بالا بدنیا می اومدم ... اون بالا زندگی میکردم... اون بالا میمردم... این پایین که خبری نیست... هر چی هست همون بالاست... آدمها دیگه برام مفهموم ندارند.... جذابیتی هم ندارند... دیگه چیزی بهم اضافه نمیکنند... آخ خداوندا این بود اشرف مخلوقاتت ..... من این پایین چکار میکنم ؟؟ اگه من از توام ... توام از من ... پس چرا من این پایینم ......

دوستی میگفت زندگی ... زندگی  است اینهمه ادا اطوار نداره که ..... شاید هم ... دلم میخواست مثل اونها فکر میکردم / اینهمه دغدغه های بودن / شدن / گشتن / رفتن را نداشتم / اون شب آرزو کردم دوباره بدنیا می اومدم.....
ولی اینبار دلم میخواست سرنوشتم را از سر می نوشتم ..... دیدم او وه چقدر آرزو دارم که بر آورده نشدند.... از اون موقع چند ماهی میگذره... حالا هر شب که آرزوهام کمررنگ میشه ... یاد اون ماه پررنگ می افتم... به خودم دلداری میدم ماه هر شب از تکرار بیرون اومدنش خسته نمیشه ... تو چرا از تکرار آرزوهات خسته بشی ............

۱۳۸۸/۱۰/۰۱

تنهایی خود خواسته



Photo : meysam rezakhan

دلم می گيرد هنگاميكه آدمی با شور و شوق و حس جوانی جريانی را دنبال می كند كه انتهای آن چيزی جز سراب باقی نمی ماند ...
اين دوران ، دوران تنهايی های خود خواسته و تنهايی هايی كه تحميل می شوند شده است ... از آن دسته تنهايی هايی كه آدم هرقدر خودش و دوستانش را شخم بزند و در جستجوی آنان باشد هرگز به آن نرسد ... فكر می كنم اين تنهايی بسيار عميق است ...

۱۳۸۸/۰۹/۳۰

شب یلدا ، شب زایش خورشید




Photo : meysam rezakhan



شب يلدا ، شب زايش خورشيد

دير زمانی است كه مردمان ايرانی و بسياری از جوامع ديگر، در آغاز فصل زمستان مراسمی را برپا می دارند كه در ميان اقوام گوناگون، نامها و انگيزه های متفاوتی دارد . در ايران و سرزمين های هم فرهنگ مجاور ، از آغاز شب زمستان با نام " شب چله " يا شب يلدا "نام می برند كه همزمان با شب انقلاب زمستانی است . به دليل دقت گاه شماری ايرانی و انطباق كامل آن با با تقويم طبيعی ، همواره و در همه سالها ،انقلاب زمستانی برابر با شامگاه سی ام آذرماه و بامداد يكم دي ماه است . هر چند امروزه برخی به اشتباه بر اين گمانند كه مراسم شب چله برای رفع نحوست بلندترين شب سال برگزار می شود ؛ اما می دانيم كه در باورهای كهن ايرانی هيچ روز و شبی ، نحس و بد يوم شناخته نمی شده است. جشن شب چله ، همچون بسياری از آيين های ايرانی ، ريشه در رويدادی كيهانی دارد .
شب يلدا يا شب چله ، آخرين شب آذرماه، نخستين شب زمستان و درازترين شب سال است . ايرانی ها اين شب را جشن می گيرند . اين جشن حتی در زمان حمله مغول و تركان بی تمدن هم برگزار می شد . يلدا و جشن هايی كه در اين شب برگزار می شود ، يك سنت باستانی است و پيروان ميتراييسم آن را از صدها سال پيش در ايران برگزار می كرده اندۀ در اين باور ، يلدا روز تولد خورشيد و بعدها تولد ميترا يا مهر است .
از آنچه كه از منابع و متون كهن بر می آيد ، يلدا زادروز ايزد مهر يا ميتراست . ايزدی كه در كيش ميتراييسم پرستش می شد و اين دين ، يكی از تاثير گذارترين مذاهبی بود كه نخست در شرق و بعدها در غرب و در دين مسيحيت رد پای بسياری از خود به جای گذاشت.
ريشه كلمه يلدا متعلق به زبان سريانی است و به معنای تولد يا ميلاد است . در برخی منابع آمده است كه پس از مسيحی شدن روميان ، سيصد سال پس از تولد عيسی مسيح ، كليسا جشن تولد مهر را به عنوان زادروز عيسی پذيرفت ، زيرا زمان دقيق تولد وی معلوم نبود . در واقع يلدا يك جشن ايرانی است و پيروان ميتراييسم آن را از هزاران سال پيش در ايران برگزار می كرده اند . وقتی ميتراييسم از تمدن ايران باستان به ساير جهان منتقل شد ، در روم و بسياری از كشورهای اروپايی روز 21 دسامبر به عنوان تولد ميترا جشن گرفته می شد ولی پس از قرن چهارم ميلادی در پی اشتباه محاسباتی ، اين روز به 25 دسامبر انتقال يافت و از سوی مسيحيان به عنوان روز كريسمس جشن گرفته شد . از اين روست كه تا به امروز بابا نويل با لباس و كلاه موبدان ظاهر می شود و درخت سرو و ستاره بالای آن يادگاری از كيش مهر است .


مير جلال الدين كزازی :
كريسمس همان شب چله است

دكتر مير جلال الدين كزازی استاد زبان و ادبيات فارسی ، به نقش ايزد مهر در مراسم شب چله و تقليد مسيحيان از اين آيين در شب كريسمس اشاره كرد . متن زير برگرفته از سخنرانی دكتر كزازی در همايش " كاوشی در شب چله " است .

" ايزد مهر در يكی از شهرهای خاوری ايران از دوشيزه ای به نام ناهيد زاده شد . پس از مدت اندكی كشور به كيش مهر پرستی كرويد . مهر پرستی از مرزهای ايران فراتر و به روم رفت . پادشاهان روم به آن گرويدند و دين رسمی روم شد .
" بوليانوس " يا "ژوليان "يكی از پادشاهان رومی گروه گروه مردم ترسا را به دين مهر می كشاندند و دعوت می كردند . هنوز هم نيايش های اين شاه رومی با مهر برجاست .
" ای پدر در آسمان نيايش مرا بشنو " . يوليانوس در اين نيايش خدا را پدر می نامد . اين اسمی بود كه ترسايان به تقليد از مهر پرستان بر خدای خود گذاشتند . روميان سالهای بسيار تولد مهر و شب چله را جشن می گرفتند و آن را آغاز سال می ناميدند حتی پس از گسترش دين مسيحيت ، باز كشيشان نتوانستند از گرفتن اين جشنها جلوگيری كنند و به ناچار مجبور شدند به خطا اين شب را زادروز تولد عيسی معرفی كنند تا روز 25 دسامبر را به بهانه تولد عيسی جشن بگيرند نه تولد ايزد مهر ، هنگاميكه به آيين و مراسم مسيحيان در كريسمس نگاه می كنيم بسياری از نشانه های ايرانی اين مراسم را در می يابيم .ايرانيان قديم در شب چله درخت سروی را با دو رشته نوار نقره ای و طلايی می آراستند . بعدها مسيحيان درخت كاج را به تقليد از مهر پرستان و ايرانيان تزيين كردند .
مهر از دوشيزه باكره ای به نام آناهيتا در درون غاری زاده شد كه بعدها مسيحيان عيسی را جايگزين مهر و مريم را جايگزين آناهيتا قرار دادند . يكی ديگر از وام گيريهای مسيحيان از مهر پرستان ، روز مقدس مسيحی يعنی " يكشنبه " است .

۱۳۸۸/۰۹/۲۸



Damon Lynch یکی از دوست داران کشورمون هست,

حتما به سایت ایشون مراجعه کنید و نظرتون را بگید..

نظر دادن اجبار نیست بلکه تشویق این انسان هست...

 http://www.edgeofconsciousness.net/

۱۳۸۸/۰۹/۱۹

چه کج رفتاری ای چرخ


بعد از استاد پرویز مشکاتیان ، استاد فرامرز پایور هم رفت  ...
هنوز در بهت از دست دادن استاد پرویز مشکاتیان هستم که صبح امروز خبر رسید که استاد پایور هم رفت ...
چه کج رفتاری ای چرخ / چه بد کرداری ای چرخ / سر کین داری ای چرخ .....

فرامرز پایور، آهنگساز و نوازنده سنتور ایران درگذشت .

حدود 11 سال پیش سکته مغزی موجب توقف فعالیت های هنری فرامرز پایور شد اما به تایید کارشناسان موسیقی ایرانی آقای پایور که به گفته صاحبنظران موسیقی ایرانی از بهترین شاگردان ابوالحسن صبا بود، آموزه های این اساتید موسیقی سنتی را به صورت علمی به نسل های بعد منتقل کرد و بر تاریخ سنتور نوازی در موسیقی ایرانی تاثیر مهمی گذاشته است.

فرامرز پایور در ۲۱ بهمن سال ۱۳۱۱ در تهران به دنیا آمد. پدرش هنرمند نقاش و استاد زبان فرانسه در دانشگاه تهران و پدربزرگش مصورالدوله، نقاش چیره‌دست دوره قاجار بود که با نواختن ویولن، سنتور و سه‌تار آشنایی داشت.

نسل قدیم و جدید سنتورنوازان ایرانی به نوعی توسط فرامرز پایور به هم پیوند خورد. او ردیف های ابوالحسن صبا برای سنتور را به خوبی آموخت و آنها را منتقل کرد.

فرامرز پایور یکی از برجسته ترین شاگردان ابوالحسن صبا بود به طوری که چند سال بعد، آقای صبا با نوای ویولون، سنتورآقای پایور را همراهی می کرد.

او با راه اندازی گروهی متشکل از هوشنگ ظریف (تار)، رحمت الله بدیعی (کمانچه)، حسن ناهید (نی) و حسین تهرانی (تمبک) پایه گذاری کرد که به گروه پایور معروف بود. جلیل شهناز(تار) علی اصغر بهاری(کمانچه)، محمد اسماعیلی (تمبک) محمد موسوی (نی) از دیگران نوازندگانی بودند که با این گروه همکاری کردند.

یکی از ويژگی بارز آقای پایور در موسیقی ایرانی ( به جز تکنیک خاصش در نوازندگی از جمله نواختن قطعات با سرعت بالا) تنظیم های او بر روی آثار قدیمی است.

تنظیم پایور بر روی آثار گذشتگان ( مانند عارف، شیدا و امیر جاهد) و اجرای گروهش، بسیاری از تصنیف های قدیمی را برای همیشه ماندگار کرد. از جمله این آثار که با صدای محمدرضا شجریان اجرا شده می توان به تصنیف " از خون جوانان وطن" "از کفم رها" و "گریه را به مستی بهانه کردم" ساخته های عارف قزوینی اشاره کرد.

فرارمرز پایور در سالهای پس از انقلاب کم کارتر شد. با این حال چند آلبوم با گروهش که نام "استاید موسیقی ایران" را بر خود داشت با صدای خوانندگانی چون شهرام ناظری (دل شیدا)، خلوت گزیده (شجریان) و علی رستمیان (چهارباغ) منتشر کرد.

او در نزدیک به پنجاه سال فعالیت هنری با بیشتر خوانندگان ایرانی از جمله عبدالعلی وزیری، مرضیه، عبدالوهاب شهیدی، نادر گلچین و سیما بینا همکاری کرده است.

او که بیشترین فعالیت زندگی هنری خود را با محمدرضا شجریان داشت، هارمونی و کمپوزیسیون را نیز در کلاسهای امانوئل ملیک اصلانیان آموخته بود.

وی از سال ۱۳۳۳ فعالیت خود را در وزارت فرهنگ و هنر وقت و از سال ۱۳۳۷ تدریس سنتور را در هنرستان عالی موسیقی ملی آغاز کرد.

صدها اثرمکتوب و صوتی از آقای پایور منتشر و به جا مانده است.

محمد رضا شجریان خواننده موسیقی سنتی ایرانی، درگذشت آقای پایور را ضایعه ای بزرگ برای جامعه هنری خواند و گفت که نظم و ادب و تربیت در کار را از او آموخته است.
به گفته آقای شجریان فرامرز پایور نتهای همه ردیف ها، پیش در آمدها، رنگ ها و تصنیف ها ی قدیمی را داشت و آنها را به بهترین شکل می شناخت و اجرا می کرد.

رضا شفیعیان نوازنده سنتور هم که از شاگردان قدیمی فرامرز پایور است آثار مکتوب او را در زمینه سنتور به ویژه در ردیف چپ کوک، بسیار تاثیر گذار و مهم عنوان کرد.
آقای شفیعیان که به گفته خودش بعد از فارغ التحصیلی از کلاسهای آقای پایور همچنان از "محضر" او استفاده می کرد گفت، آقای پایور بعد از فوت حبیب سماعی بر اساس روش او، سبک و سیاق مخصوص خود را تحت تعلیمات ابوالحسن صبا ابداع کرد.

رضا شفیعیان گفت حاصل تلاشهای فرامرز پایور ورود سنتور به ارکسترهای مختلف بود و به خاطر زحمات او بود که این ساز ایرانی توانست در کنار سایر سازها نقش قابل توجهی داشته باشد.

کیوان ساکت آهنگساز و مسئول گروه عارف نیز معتقد است، موسیقی ایرانی مدیون آقای پایور است و او تاثیر شگرفی بر نوازندگی سنتور و آهنگسازی در عرصه موسیقی ایرانی داشته است.

آقای ساکت با اشاره به نقش بسیارمهم آقای پایور در تهیه کتابهاب آموزشی موسیقی گفت:" تلاشهای مجدانه فرامرز پایور که یکی از برجسته ترین شاگردان ابوالحسن صبا بود موجب مطرح شدن ساز سنتور، اینگونه که امروزه در عرصه موسیقی ایرانی شاهد آن هستیم، شده است".

پری ملکی خواننده و سرپرست گروه موسیقی خنیا هم با تاکید بر جاودانگی تاثیری که آقای پایور در موسیقی سنتی ایرانی گذاشته گفت احتمال اینکه افرادی بتوانند تکنیک و سبک ویژه او را دنبال و به نسل های بعد منتقل کنند وجود دارد اما با در نظر گرفتن تجربیاتی که آقای پایور و افرادی مانند او در برهه خاصی از زمان داشته اند، تکرار آن پیشینه، رفتار و نتیجه ای که از تلاش در آن سالها حاصل شده ممکن نخواهد بود.

وداع با استاد ؛ ساعت نه صبح شنبه بیست و یکم آذر از مقابل تالار وحدت
روحش شاد

زمستان است

Photo : meysam rezakhan
زمستان است ...
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر برنیارد کرد
پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جر پیش پا را دید ؛ نتواند
که ره تاریک و لغزان است
و گر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است .......................................
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
پنهان هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین ،
درختان اسکلتهای بلورآجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه ،
غبارآلوده مهر و ماه زمستان است ....................
شعر : مهدی اخوان ثالث


۱۳۸۸/۰۹/۰۶

ایمان برای بعد ، انسان برای بعد ...


Photo : meysam rezakhan


   یک روز دوست.... پشت در خانه اش نوشت...... ما خسته ایم دیدن مهمان برای بعد
   یک کوچه در کنار من و کودکی بکش ...... تصویر مرد پیر خیابان برای بعد
   جا مانده است دفتر فریاد در حیاط ....فرصت دهید ... بارش باران برای بعد
   هرگز کسی ندید که یخ زد نگاهمان.... هرگز کسی نگفت زمستان برای بعد
   پرواز این همیشه ترین / پیش روی ماست... یک عمر پشت میله ی زندان برای بعد
   در خانه فقر آمده است .... ایمان برای بعد
   شاید... شاید... کسی از تبار من .. بهتر بگوید عاطفه.....
   .....انسان.... برای بعد

۱۳۸۸/۰۹/۰۵

دو خدا وجود دارد



     دو خـــدا وجـود دارد ، خـدایی کـه اساتیـدمـان بـه مـا آمـوختنـد و خـدایی کــه بـه ما مـی آمـوزد.
     خـدایـی کـه مـردم همـیشـه دربـاره اش سخـن مـی گـوینـد و خــدایـی کــه بـا مـا سخـن مـی گویــد.
     خــدایـی کـه آمـوختـه ایـم از او بتـرسیـم و خــدایـی کـه بـا مـا از مهــــــر مــــی گوید
     خـدایـی کـه آن بـالاست و خــدایـی کـه در زنـدگـی روزمـره مـا مشارکت دارد.
     خــدایـی کـه مـا را مـواخـذه مــی کنـد و خــدایـی کـه قـصـورات مــا را مــی بـخشـــد.
     خــدایـی کـه مـا را بـه آتش دوزخ تهـدیـد مـی کنـد و خــدایـی کـه بهتـرین راه را نشان مــی دهـد.
     خــدایـی کـه مـا را زیـر بـار گنـاهانمـان خــرد مـی کنـد و خــدایـی کـه ما را بـا عـشقـش مــی رهـانــد.



    پـائـولـو کـوئیـلـو



۱۳۸۸/۰۹/۰۴

Photo : meysam rezakhan
در سانفرانسیسکو بر روی دیواری نوشته  شده بود :
می دانید چرا در کشورهای استبدادی رای دادن قانونی است؟ چو ن حاکمان می دانند مردم با آن استبداد و استثمار و ظلم و ستم رانمی توانند ریشه کن نمایند... اگر می توانستند آن را غیر قانونی می کردند ...

۱۳۸۸/۰۹/۰۳

استاد شجریان نامزد بهترین صدای تاریخ

http://www.npr.org/templates/story/story.php?storyId=114013402

استاد محمد رضا شجریان نامزد بهترین صدای تاریخ / برای ثبت رای حتما 5 نفر را انتخاب کنید
در این نظرسنجی نام 120 خواننده به چشم می خورد
اخیرا رادیو عمومی ملی برای انتخاب 50 خواننده برتر جهان، اقدام به برگزاری نظرسنجی کرده است و بازدید کنندگان از سراسر جهان می توانند در این نظرسنجی شرکت کنند . در این نظرسنجی نام استاد آواز ایران محمدرضا شجریان دیده می شود  .

چه پریشانم از این فکر پریشان شب و روز
که شب و روز کجایی و کجای  تو کجاست
هنر خویش به دنیا نفروشی زنهار
گوهری در همه عالم به بهای تو کجاست

ه . ا . سایه




Photo : meysam rezakhan

۱۳۸۸/۰۷/۰۹

موج خون



شرمتان باد ای خداوندان قدرت
شرمتان باد ای خداوندان قدرت
بس کنید
بس کنید از اینهمه ظلم و قساوت
بس کنید ای نگهبانان آزادی
نگهداران صلح، ای جهان لطفتان تا قعر دوزخ رهنمون
سرب داغ است اینکه میبارید بر دلهای مردم ، سرب داغ
موج خون است اینکه میرانید بر آن کشتی خودکامگی ، موج خون
گر نه کورید و نه کر
گر مسلسلهایتان یک لحظه ساکت می شوند
بشنوید و بنگرید
بشنوید این وای مادرهای جان آزرده است
کاندراین شبهای وحشت سوگواری می کنند
بشنوید این بانگ فرزندان مادر مرده هاست
گر ستمهای شما هرگوشه زاری می کنند
بنگرید این کشتزاران را که مزدورانتان
روز و شب با خون مردم آبیاری می کنند
بنگرید این خلق عالم را که دندان بر جگر
بیدادتان را بردباری می کنند
دستها از دستتان
ای سنگ چشمان بر خداست
گرچه می دانم
آنچه بیداری ندارد
خواب مرگ بیگناهان است، وجدان شماست
با تمام اشکهایم
باز نومیدانه خواهش می کنم
بس کنید
بس کنید
فکر مادرهای دلواپس کنید
رحم بر این غنچه های نازک نورس کنید
بس کنید
این  شعر از مرحوم فریدون مشیری است که توسط آقای رهام سبحانی در آواز اصفهان ساخته شده وبا نام "موج خون"  که  به صورت تصنیف ملی - میهنی است ... و آقای حسن شرقی و خانم هاله سیفی زاده این تصنیف را اجرا نموده اند ...  و بسیار زیبا اجرا شده

۱۳۸۸/۰۷/۰۲


Photo : meysam rezakhan

برسان باده که غم روی نمود ای ساقی ...



برسان باده که غم روی نمود ای ساقی/ این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی

قرار بود دوباره با استاد محمد رضا شجریان همکاری و اجرای مشترک داشته باشه ... قرار بود دوباره از بیداد بگه ...
دوباره علاقمندان رو ببره به دوران خوب دستان و آستان جانان و دود عود ... قاصدک هان، چه خبر آوردی ........... از کجا وز که خبر آوردی ............
خبر فوت استاد پرویز مشکاتیان شوک بزرگی بود، باورم نمیشه که استاد دیگر در کنار ما نیست ... روحش شاد .

متن زیر برگرفته از سایت بی بی سی است

پرویز مشکاتیان، نوازنده و آهنگساز ایرانی درگذشت

پرویز مشکاتیان، نوازنده و آهنگساز برجسته موسیقی سنتی ایرانی روز دوشنبه، 30 شهریور بر اثر ایست قلبی در خانه اش در تهران درگذشت . پرویز مشکاتیان در اردیبهشت 1334 در نیشابور به دنیا آمد، آموزش موسیقی و نواختن سنتور را از کودکی نزد پدرش، حسن مشکاتیان آغاز کرد. او سپس به تهران رفت و در کنار آموختن آکادمیک موسیقی در دانشکده هنرهای زیبا، ردیف میرزا عبدالله را نزد نورعلی برومند و داریوش صفوت فرا گرفت و در کنار آن ریزه کاری های نوازندگی (به ویژه سه تار)، گوشه های مهجور و ناشناخته و ضربی های موسیقی ایرانی را از کسانی دیگری چون سعید هرمزی، یوسف فروتن و عبدالله دوامی می آموخت. مشکاتیان به جز فراگیری سینه به سینه موسیقی سنتی ایرانی، یادگیری هارمونی، آهنگسازی و ارکستراسیون و آشنایی با موسیقی علمی را از طریق موسیقدانانی چون مهدی برکشلی و محمد تقی مسعودیه ادامه داد. مشکاتیان درسال ۵۴ در آزمون باربد به اتفاق پشنگ کامکار رتبه نخست نوازندگی سنتور را به دست می آورد و درهمان سال به اتفاق داریوش طلایی (نوازنده تار) مقام ممتاز را کسب می کند. او در اوایل سالهای 1350 به عنوان مدرس موسیقی فعالیتش را در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی که زیر نظر داریوش صفوت اداره می شد، آغاز کرد. نسلی از برجسته ترین آهنگسازان، خوانندگان و نوازندگان موسیقی در آن سالها در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی مشغول به فعالیت بودند؛ کسانی چون محمدرضا شجریان، پریسا، محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، داریوش طلایی، داود گنجه ای، نورالدین رضوی سروستانی و جلال ذوالفنون که هرکدام بعدها به وزنه های موسیقی ایران تبدیل شدند. اما بسیاری از این افراد با اختلافی که با مرکز پیدا کردند، از آنجا بیرون آمدند. پرویز مشکاتیان و حسین علیزاده گروه عارف و محمدرضا لطفی و پشنگ کامکار گروه شیدا را پایه گذاشته اند. دو گروهی که بعضا با هم ادغام می شدند و بیشترین سهم را درارتقاء موسیقی سنتی در سالهای پایانی حکومت پهلوی و سالهای آغازین پس از انقلاب داشتند. مشکاتیان در این سالها در حالیکه بیست و چند سال بیشتر نداشت، تصنیف هایی را سرود که به اعتقاد برخی کارشناسان، از بهترین های موسیقی سنتی ایرانی در نیم قرن اخیرمحسوب می شوند. در آن سالها گروه عارف بیشتر با پریسا همکاری می کرد و گروه شیدا با محمدرضا شجریان.کنسرت نوا (با تصنیف پیر فرزانه) که با همکاری گروه عارف با خوانندگی پریسا در جشن هنر شیراز، در حافظیه برگزار شد شاید اوج کار این گروه در آن دوران باشد. کنسرت افشاری و کنسرت ماهور (با تصنیف "ای تیر") از دیگر فعالیتهای گروه عارف و پریسا در پیش از انقلاب بود.مشکاتیان در سال 1356 همراه با دیگر نوازندگان و خوانندگان جوان آن زمان مانند لطفی، علیزاده، پشنگ و بیژن کامکار، شجریان و شهرام ناظری زیر نظر هوشنگ ابتهاج کانون فرهنگی – هنری چاووش را پایه گذاشت. کانون چاووش از آن سال تا 1362 8 کاست منتشر کرد.محمدرضا شجریان، شهرام ناظری، بیژن کامکار و صدیق تعریف از خوانندگان این مجموعه بودند. تعدادی از تصنیف های این مجموعه که بعدها به "سرودهای میهنی" مشهور شد را مشکاتیان ساخته بود.تصنیفهای "همراه شو عزیز"، "ایران" (ایران خورشیدی تابان دارد) و "ایرانی" (ایرانی بسر کن خواب مستی) از جمله های سرودهای میهنی ساخته مشکاتیان است که شجریان آنها را خوانده است. مشکاتیان و شجریاندر سالها پس از انقلاب فعالیت مشکاتیان با شجریان که نسبتی سببی نیز داشتند (مشکاتیان مدتی داماد شجریان بود) بیش از گذشته شد . کنسرت "آستان جانان" که مشکاتیان و شجریان با همراهی تمبک ناصر فرهنگ فر در سالهای نخستین 1360 در سفارت ایتالیا در تهران برگزار کردند، ابتدا به صورت پنهانی به بازار راه پیدا کرد و در سالهایی که موسیقی ایران در محاق بود، استقبال فوق العاده ای از این آلبوم در ایران شد. این آلبوم در کنار کارهای مشترک دیگری از شجریان و مشکاتیان همچون "سرّ عشق" (با سه تار نوازی مشکاتیان)، "نوا و مرکب خوانی"، "دستان" و "دود و عود" هنوز از محبوبترین آثار موسیقی ایرانی نزد دوستداران موسیقی محسوب می شوند، به طوری که بسیاری بر این عقیده اند که این دو پس از قطع همکاری، هیچکدام نتوانستند از نظر کیفی اثری شبیه آثار مشترک شان منتشر کنند. آخرین آلبوم مشترکی که از این دو هنرمند به طور رسمی در ایران منتشر شد، آلبوم دستان بود که با اجرای گروه عارف در سال 1366 ضبط شد. هر چند بعدها نیز مشکاتیان و شجریان همکاری های جسته و گریخته ای داشتند، از جمله کنسرتی که در پاریس در سال 1995 برگزار کردند. تصنیف "قاصدک" ساخته مشکاتیان با شعری از مهدی اخوان ثالث در این کنسرت اجرا شد. مشکاتیان با خواننده های دیگری چون شهرام ناظری (آلبوم "لاله بهار")، علیرضا افتخاری ("مقام صبر") علی جهاندار و حمیدرضا نوربخش نیز همکاری کرده بود. اما پس از شجریان، او مدتی به طور مستمر با ایرج بسطامی (خواننده ای که در زلزله بم کشته شد) همکاری کرد که حاصل آن آلبومهایی چون "افشاری مرکب"، "مژده بهار" و "افق مهر" شد. مشکاتیان در سالهای میانی دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد به جز انتشار نت نوشته آثارگذشته اش، نزدیک به هشت سال اجرای کنسرت را متوقف کرد تاسال ۸۴ که کنسرتی را در تالار کشور با ترکیبی از اعضای قبلی گروه عارف و اعضای جوانتر با صدای شهرام ناظری اجرا کرد. آخرین کنسرت مشکاتیان در تهران با خوانندگی حمیدرضا نوربخش برگزار شد.از پرویز مشکاتیان دو فرزند به نامهای آئین و آوا بر جا مانده است.

۱۳۸۸/۰۶/۲۳


photo : meysam rezakhan

   برای استاد عزیز و بزرگوارم ، مردی که فروتن بود و آزاد،   برای عباس جعفری دعا کنید .... عباس خدا   کند برگردی ... طاقت دوری ندارم ...  

۱۳۸۸/۰۶/۰۱

رمضان

چیزی در فضای شهر می پاشند ... چیزی که بوی دارچین می دهد و زعفران ... هفت رنگ است به رنگ چراغانی ها ، صدایش شبیه زمزمه دعای سحر است ، حرف که می زند انگار جوشن کبیر می خواند، درست مثل او کلامی غیر از خدا نمی گوید ...
چیزی در فضای شهر می پاشند، رمضان که می رسد ، چیزی که باعث می شود آدمهای کمتری غمگین باشند و آدمهای کمتری ناامید باشند و آدمهای کمتری گرسنه بمانند . چون همان چیز مرموز باعث شده آدمهای بیشتری یاد خدا باشند و بیشتر به یاد مردم بیافتند و بیشتر سعی کنند تا مهربان تر باشند . معلمی می گفت : چیزی که از آن حرف می زنی ، که بوی دارچین می دهد و زعفران، هفت رنگ است مثل چراغانی ها ، صدایش تداعی گر دعای سحر است و حرف که می زند غیر از خدا نمی گوید، چیزی شبیه عشق ورزیدن است . بعد می گفت : عشق آن چیزی است که به تو شجاعت می دهد و سخاوت و عزت نفس ... بعد می گفت : راهی که به بهشت می رود نزدیک است . نشانی اش را گفته اند، اما اگر عاشق باشی از راهی می روی که دور است و فقط به خدا می رسد . راهی که رفتنش شجاعت می خواهد و سخاوت و عزت نفس . بعد می گفت آن راه از بین مردم می گذرد . می گفت کسی راه دوم را انتخاب می کند که در پی پراکندن عشق است و برای خاطر آن می رود تا دلی را شاد کند از پی دلی دیگر ... دوباره برمی گشت سر عشق ؛ حرفهای معلمم شبیه دایره بود . آخر هم دعایی می خواند که معلم بزرگی یادش داده بود و ما فقط آمین می گفتیم :
(( خدایا مرا از همه فضایلی که به کار مردم نیاید محروم ساز و به جهالت وحشی معارف لطیفی مبتلا مکن که در جذبه احساس های بلند و در اوج معراج ماوراء برق گرسنگی را در چشمی و خط کبود تازیانه را بر پشتی نتوانم دید . دکتر شریعتی ))
رمضان که می شود چیزی در فضای شهر می پاشند که بوی دارچین می دهد و زعفران ، رنگین است ، صدایش شبیه زمزمه دعای سحر است و تو را مهربان تر می کند با مردم ...

۱۳۸۸/۰۵/۲۹

برای خسرو آواز ایران

واقعا" متأسفم برای نویسندگان و کسانی که قلم به دست هستند اما به جای اینکه هدایت کننده باشند ،حرمت قلم را داشته باشند، از آن در جهت منافع خود استفاده می کنند ... خسرو آواز ایران استاد محمد رضا شجریان از اون دست هنرمندانی هست که در سرزمین مادری خودش بی مهری می بینه اما در آن سوی مرزها احترامش را حفظ می کنند و قدرش را می دانند . چند روز پیش کاریکاتوری در روزنامه کیهان دیدم که استاد آواز ایران را به تصویر کشیده بود که به اجرای آواز می پرداخت . هنوز چند وقتی از اعتراض این روزنامه به استاد مسلم آواز نسبت به موضع گیری سیاسی اش نگذشته و با نوشتن مقاله ای این استاد آواز را وطن فروش خوانده بود ( امیدوارم استاد همیشه برای ما خس و خاشاکها آواز بخواند که قدرش را بیش از هر کسی میدانیم ) انگار دست اندر کاران کیهان فراموش کرده اند که هنرمندان پرآوازه را نمی توان با نوشتن مقاله وطن فروش خواند و با کشیدن کاریکاتور آنها را تحقیر کرد و از چشم ملتی که با آنها خاطره ها دارند انداخت ...
استاد شجریان از اون دست هنرمندانی هست که در دل ما ایرانی ها خانه کرده و این بداخلاقی ها و تندی ها که از سوی برخی افراد که نه تنها بویی از انسانیت نبرده اند و اندک دانشی از موسیقی ندارند سر می زند ، چیزی از استاد آواز ایران کم نمی کند ...
امیدوارم روزی برسه که هنرمندان ایرانی صدایشان را میهمان گوشهایی کنن که فارسی رو بیشتر از زبان دیگری دوست دارن ...
به امید اون روز ...
مشت می کوبم بر در ... پنجه می سایم بر پنجره ها ... من دچار خفقانم ، خفقان ... من به تنگ آمده ام از همه چیز ... بگذارید هواری بزنم .... آخ با شما هستم ... این درها را باز کنید ... من به دنبال فضایی می گردم ... لب بامی ، سر کوهی، دل صحرایی که در آنجا نفسی تازه کنم ... آه ! می خواهم فریاد بلندی بکشم که صدایم به شما هم برسد ! من هوارم را سر خواهم داد !... چاره درد مرا باید این داد کند ... از شما خفته چند ! چه کسی می آید با من فریاد کند ؟
شعر از مرحوم فریدون مشیری
آواز : استاد محمدرضا شجریان
قطعه ترکمن ساخته استاد حسین علیزاده
آلبوم فریاد

۱۳۸۸/۰۵/۱۸

عکس

Photo : meysam rezakhan

عكسها نشانه هايی هستند كه برداشته نمی شوند بلكه برگردانده می شوند به هر شكلی كه ديده شود و به هر ترفندی ...
يك عكس همواره ناديدنی است ، در اصل همانی نيست كه ما می بينيم ...
رولان بارت

۱۳۸۸/۰۴/۳۱

روستای وجدان


Photo : meysam rezakhan
آيا در روستای وجدان ، می توان خانه ای هميشه آباد داشت و پنجره هايش را از شيشه صداقت ساخت ؟

۱۳۸۸/۰۴/۳۰


 گداخت جان که شودکار دل تمام ونشد
بسوختیم در این آرزوی خام ونشد

Photo : meysam rezakhan

۱۳۸۸/۰۴/۲۶

آه باران


ريشه در اعماق اقيانوس دارد شايد
اين گيسو پريشان كرده بيد وحشی باران
يا نه درياييست گويی واژگونه بر فراز شهر،
شهر سوگواران
هر زمانی كه فرو می بارد از حد بيش
ريشه در من می دواند پرسشی پيگير با تشويش
رنگ اين شبهای وحشت را ؛ تواند شست آيا از دل ياران
چشم ها و چشمه ها خشكند ، روشنی ها محو در تاريكی دلتنگ
همچنانكه نامها در ننگ
هرچه پيرامون ما غرق تباهی شد
آه باران ای اميد جان بيداران
بر پليدی ها كه ما عمريست در گرداب آن غرقيم
آيا چيره خواهی شد ؟

فريدون مشيری
این شعر زیبا به صورت تصنیف در آلبومی به نام " آه باران " توسط خسرو آواز ایران محمدرضا شجریان در مایه دشتی اجرا شده و فضای برنامه گلها را در ذهن تداعی می كند .

۱۳۸۸/۰۴/۲۵

آغاز نگاه


شروع كار هميشه با نگاه همراه بود نه چيز ديگری ... گاهی نگاهم از اين به آن سرگردان می شد ولی در عين حال آرام و بی صدا ... شايد كسی را می ديدم كه نگاهم می كند يا لبخند می زند فرقی نمی كرد كه مرد بود يا زن ... در همه حال در هر حالتی فكر می كردم و هنوز هم ... اما آنقدر خودم را می شناختم كه بدانم اين وضعيت هيچ اهميتی ندارد ... دلم می خواست طور ديگری زندگی كنم همين ... حالا كه نمی توانم دنيا را عوض كنم دلم می خواهد بكوشم تا خودم را تغيير دهم ...

دل تنگ

 

Photo : meysam rezakhan
دل آدم كه البته هميشه خدا يك جورهايی تنگ است اما آدم اغلب يا اين دلتنگی را پس می زند و يا مثل درد كهنه وجودش را فراموش می كند تا ناگهان اتفاقی بيافتد ، بويی به مشام آدم برسد، آهنگی از پنجره ای باز به گوش برسد ، عكسی را آدم ببيند در راه يا چهره ای را تا اين دلتنگی دوباره با تمام وزن بر سر آدم آوار شود ...