۱۳۸۸/۰۷/۰۹

موج خون



شرمتان باد ای خداوندان قدرت
شرمتان باد ای خداوندان قدرت
بس کنید
بس کنید از اینهمه ظلم و قساوت
بس کنید ای نگهبانان آزادی
نگهداران صلح، ای جهان لطفتان تا قعر دوزخ رهنمون
سرب داغ است اینکه میبارید بر دلهای مردم ، سرب داغ
موج خون است اینکه میرانید بر آن کشتی خودکامگی ، موج خون
گر نه کورید و نه کر
گر مسلسلهایتان یک لحظه ساکت می شوند
بشنوید و بنگرید
بشنوید این وای مادرهای جان آزرده است
کاندراین شبهای وحشت سوگواری می کنند
بشنوید این بانگ فرزندان مادر مرده هاست
گر ستمهای شما هرگوشه زاری می کنند
بنگرید این کشتزاران را که مزدورانتان
روز و شب با خون مردم آبیاری می کنند
بنگرید این خلق عالم را که دندان بر جگر
بیدادتان را بردباری می کنند
دستها از دستتان
ای سنگ چشمان بر خداست
گرچه می دانم
آنچه بیداری ندارد
خواب مرگ بیگناهان است، وجدان شماست
با تمام اشکهایم
باز نومیدانه خواهش می کنم
بس کنید
بس کنید
فکر مادرهای دلواپس کنید
رحم بر این غنچه های نازک نورس کنید
بس کنید
این  شعر از مرحوم فریدون مشیری است که توسط آقای رهام سبحانی در آواز اصفهان ساخته شده وبا نام "موج خون"  که  به صورت تصنیف ملی - میهنی است ... و آقای حسن شرقی و خانم هاله سیفی زاده این تصنیف را اجرا نموده اند ...  و بسیار زیبا اجرا شده

هیچ نظری موجود نیست: