۱۳۸۸/۱۲/۲۰

سرکوب فرهنگی و احتضار جامعه ملی

آدميان به اين دليل از پرسيدن باز نمی ايستند كه پاسخهايی كه می گيرند ناقص يا نادرست است ، بلكه فقط زمانی از پرسيدن دست می كشند كه پاسخها هيچ ربطی به سوالهايشان ندارند يا پاسخها گمراه كننده ، مغالطه آميز ، بی معنا و پريشانی آور هستند ، يا به خصوص زمانی كه تهديدی هم در دل پاسخها هست . اما آدمی كه از پرسيدن دست می كشد در واقع از فكر كردن ، باز می ايستد ، چون فكر كردن هرچه باشد پرسیدن مدامی است برای رسيدن به پاسخ و آن آدمی كه فكر نمی كند سخن هم نمی گويد ، فقط اصواتی از خود صادر می كند . در هرجايی كه فرهنگ هنوز نمرده است منطقه وسيعی برای برقرار كردن رابطه متقابل وجود دارد . مردمان از اينكه آيا خدايی هست يا نوعی آزادی يا نوعی نظم قانون وار بر جهان حاكم است يا نه نمی پرسند .آنها افعال خودشان و افعال حاكمانشان را می سنجند . اين سوالها غالبا" منجر به انشعاب و انشقاق می شوند اما در عين حال مردمان را در يك جامعه بزرگ انسانی به هم می پيوندند . جامعه ای كه هنوز هم نيازمند زبان است ، زبانی كه بتواند آنها را به هم بسته نگاه دارد ، هر آنجا كه فرهنگ خاموش می شود يا خاموشش می كنند ، جامعه انسانی می ميرد و به همراهش زبان هم . به هر روی ، اين پيام تاريخ امروزين خود ماست كه سرشار بوده است از سركوب فرهنگی و احتضار جامعه ملی و زبان اين جامعه .

هیچ نظری موجود نیست: