از چند ماه پیش از واقعه معروف مشهد ( 1313) ، رضا شاه دستور منع بسیاری از مناسک سوگواری سنتی شیعیان، بویژه قمه زدن و زنجیر زدن را صادر کرده بود . تعزیه هم یکسره ممنوع اعلام شد . به گمان رضا شاه این گونه مناسک سوگواری ، بویژه تعزیه و قمه زنی همه نشان تعصب اند و ریشه در سنتی ارتجاعی دارند . می گفت ایرانی متجدد باید از این گونه نشانه های عقب ماندگی رها باشد .
همزمان با اقدامات رسمی دولت ، متفکران متعددی ، گاه در سلک طرفداران مذهب و اکثر در میان منادیان عرفی مسلک تجدد ، نظراتی مشابه در باب عقب افتادگی و تحجر برخی مناسک و رسوم سنتی تشیع ارائه داده بودند . حتی شماری از روحانیون شیعه مسلک خواستار روایتی تازه از تشیع بودند ، روایتی که به گمانشان می بایست ریشه در عقل و خرد پیدا کند و از خرافات و نذر و تعویذ بپرهیزد و سنت سوگ زده و دائم مروج " خود آزاری " را وابگذارد . می گفتند دیگر نباید گریستن و زنجیر زدن و حرکاتی مشابه را نشان تقوا و ایمان دانست . خواستار علایم و امارات تازه ای برای تقوا بودند . برخی از آنها حتی به توازی جنبش نوسازی مذهبی که در میان مسیحیان پیدایش مسلک پروتستان برآمدش بود ، خواستار نوسازی اسلام و تشیعی فارغ از سلطه و حاکمیت روحانیت بودند . می گفتند رابطه انسان با خدا مستقیم است و رابط و ضابطی نمی خواهد .
یکی از این اصلاح طلبان مذهبی جوانی بود اهل قلم . علی اکبر حکمی زاده نام داشت و نشریه ای به نام "همایون" را به راه انداخت که نخستین شماره آن در ژانویه 1935 منتشر شد . هر شماره مجله دقیقا سی و دو صفحه داشت و در هر کدام ، سوای مقالات به راستی سنت شکن متعدد در باب تشیع ، نوشته هایی هم در باب بهداشت عمومی و گاه حتی مطلبی در زمینه تفریحات به چاپ می رسید . حکمی زاده در عین حال کتابی به نام " اسرار هزار ساله " منتشر کرد . (در مورد علت نامگذاری جزوه به حکمی زاده بیان میکند: «میگویید هر که را اسرار حق آموختند، مهر کردند و زبانش دوختند، میگویم این چگونه اسراری است که تنها به مردمان زود باور و بیسواد حق دارید بگویید و نشان دهید ولی پای مردمان دقیق و کنجکاو که به میان میآید، انگارجزء اسرار میشود. اگر سر است به هیچ کس نباید گفت و اگر نیست، باری یکبار آن را در چنین مجلسی آشکار کنید)
خطاب کتاب آنچنان که از صفحه اولش بر می آید " پیشوایان دین کنونی ایران و سخنرانان و نویسندگان و جمعیت های طرفدار آن " است . می گوید " این چیزها که شما دین نام نهاده اید 95 درصدش گمراهی است و برای اثباتش هم حاضرم " . می پرسید " چه شد که اسلام در نیم قرن نیمی از جهان را گرفت ولی در سیزده قرن همواره رو به پستی و اختلاف " رفته است . توصیه می کرد که تنها راه نجات این است که " این دروغ ها و یا زباله های هزار ساله را از جا برداریم " .
در وصف این " دروغ ها " هم مطالبی شگفت متذکر می شد . نخستین دروغ بزرگ را نوعی شرک می خواند و می گفت ما از خدا تنها نامش را حفظ کرده ایم " ولی اختیارات آن را میان امامان و امام زادگان به نسبت شهرت تقسیم کرده ایم ." می گفت در هر شهر و دهی " یک یا چند بتخانه برپا کرده ایم " . امام زاده ها را تجلی این بتخانه ها می دانست .
مصداق دیگر این " دروغ ها و زباله ها" را سم " استخاره و غیب گویی" می دانست که به گمانش برای ما " گرفتاری بزرگی" شده است . ادعا می کرد که شرکت ایران در جنگ علیه روسیه با دستور خود علما بود و به شکست ایران تمام شد . می گفت اگر آقایان علما این همه اعتقاد و ایمان به استخاره دارند ، پس چرا در این باب این همه به خطا رفته اند ؟ در پایان همین بخش به این نتیجه می رسد که " هر که ادعای کار خدایی کند دروغگو و بدتر از کلاه بردار و راهزن است و باید او را در برابر چشم عموم اعدام کرد تا دیگر کسی هوس نکند نام خدا را وسیله نان خوردن یا به دست آوردن مقام قرار دهد ."
تالی نقد او بر قدرتی که در این بدعت های خطرناک به امامان داده اند ، نقدی جانانه بر روحانیون بود ، می گفت " در دین امروز به ما می گویند " فقیه در زمان غیبت جانشین امام است " و اضافه می کند که اشکال های فقهی و عملی متعددی بر این دعوی وارد است . یکی از مهمترین ایرادات را کذب بودن مدعای حکومت فقیهان می دانست . می گفت : هیچ دلیلی برای چنین حکومتی وجود ندارد . می گفت : در صورت عملی شدن چنین حکومتی دیگر جایی برای قانون و مجلس و دولت وجود ندارد و در آن صورت باید فاتحه کشور و و زندگی را خواند . شگفت اینکه بسیاری از مباحث این بخش از کتاب حکمی زاده به استقبال گفتمان سیاسی جامعه امروز ایران و دعاوی کسانی چون مصباح یزدی میرفت که می گویند با وجود ولی امر و فقیه ، همه نهادهای دیگر صرفا ابزار کار و تابع مطلق حکم او هستند .
در نفوذ و اهمیت نظرات انتقادی و اصلاحی حکمی زاده و کسان دیگری که آرائی مشابه مطرح می کردند همین بس که نخستین کتاب آیت الله خمینی ( کشف الاسرار) به زبان فارسی در واقع تلاشی بود برای خنثی کردن نتایج این پیشنهادات اصلاحی . در آنجا آیت الله خمینی منادیان این گونه نظریات را " کافر " و " مفسد فی الارض " می خواند و همین مفهوم دوم بود که در سال های اول بعد از انقلاب، مستمسکی شد برای اعدام هزاران نفر از مخالفان رژیم نوپا و مدافان رژیم از پا افتاده .
در همین کتاب آیت الله خمینی از مناسک سنتی تشیع و مهمتر از همه از حقانیت دعاوی روحانیت قاطعانه و به زبانی پر خشونت و از منظری سخت پر ایقان دفاع می کرد. بارها به تاکید و تصریح ادعا می کرد که اسلام به گریه مومنان و حضور روحانیت زنده مانده است و زنده خواهد ماند . در سالهای دهد شصت و هفتاد میلادی که بار دیگر نظرات مبنی بر انتقاد از روحانیون رواج یافت ، و کسانی چون علی شریعتی در نقد نقش تاریخی مخرب و خرد ستیز و واپسگرای روحانیت - آنچه او شیعه صفوی نامش نهاده بود - داد سخن دادند، آیت الله خمینی دوباره به زبانی کماکان قاطع و پر خشونت به دفاع از رسالت و حقانیت روحانیت پرداخت و منتقدان روحانیون و منادیان تشیعی عاری از باورهای سنتی را وهابی و مطرود دانست . بارها تکرار کرد که " اسلام عزیز " به برکت وجود روحانیون زنده مانده است . به دیگر سخن ، تنها وقتی که در ایران و حتی در محافل مذهبی در قم صحبت از طرد مناسکی چون قمه زنی و سینه زنی مطرح شده بود ، رضا شاه دستور به منع این مناسک در اماکن عمومی را صادر کرد .
نگاهی به شاه
صفحه 59
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر