در کتاب دکتر کاظم علمداری " چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت " به طور تحقیقی و مفصل در چندین فصل به موارد و مطالب مختلفی اشاره شده و در چاپ سوم کتاب مقدمه را با این جمله ویل دورانت آغاز کرده :
یک تمدن بزرگ تا از درون منهدم نشده از بیرون مغلوب نمی شود .
( من چاپ 17 این کتاب رو تهیه کردم ) در ادامه به این بحث میپردازه که بسیاری از نظریه هایی که در صدداند تا عقب ماندگی ایران را به دلیل حملات و دسیسه های خارجی بدانند، شکست تمدن ساسانی را ناشی از هجوم اعراب ، ناتوانایی های سده های میانی را با حملات ترکان و مغولان توجیه کنند، توسعه نیافتگی دوران معاصر را به استعمار و سرانجام عقب ماندگی تاریخی ایران را به اسلام نسبت دهند مورد نقد قرار داده .
می توانست این پدیده ها و حوادث تاریخی رخ ندهد ولی باز ایران سرنوشتی بهتر از آنچه امروز دارد ، نداشته باشد . کما اینکه دنیای پیشرفته غرب نیز در طول تاریخ خود خالی از این گونه حوادث ویرانگر نبوده است . در مقابل آن دسته از نظریه پردازانی که اسلام را عامل عقب ماندگی ایران دانسته اند ، گروهی در واکنش به آنها سعی کرده اند که واقعیت را وارونه کنند و پیشرفت های نسبی ایران در سده های اولیه هجری را به عامل دین ربط دهند .این تئوری نیز بی پایه و اساس اند . اعراب مهاجم تمدن پیشرفته ای نداشتند که به ایران بیاورند .
نظریه های عمده درباره علل عقب ماندگی ایران
در اینجا به چند گروه بندی اشاره ای گذرا می کنیم .
- گروه اول عوامل خارجی را مسئول عقب ماندگی می دانند ؛
- گروه دوم عامل ذهنی و فرهنگی و شخصیتی را مسئول عقب ماندگی می شمارند ؛
- گروه سوم بر عامل اقتصادی و یا دقیق تر بر مناسبات تولیدی جامعه تکیه می کنند .
گروه اول : 1) نظریه هایی که حمله اعراب به ایران و پیدایش اسلام را به طور مشخص تعیین کننده می دانند ؛ 2) نظریه هایی که حملات ترکان آسیای میانه و مغولها را مهمترین عامل توسعه نیافتگی ایران به شمار می آورند و سرانجام آنانکه سلطه استعمار غرب را مسئول پدیده عقب ماندگی ایران می خوانند .
نظریه اول :
معتقد است که پیدایش اسلام و هجوم اعراب به ایران با پایان حکومت ساسانیان ، که اوج تمدن باستانی ایران محسوب می شد، همراه بود . پس از این دگرگونی و شکست ایرانیان در برابر هجوم اعراب ، وقفه ای طولانی - بیش از یک قرن - در توسعه فکری و علمی تمدن ایران رخ داد و از آن پس به انحراف کشیده شد . برخی محققان این گروه معتقدند که وقتی مسلمانان عرب وارد ایران شدند ، کتابها را سوزاندند و یا آنها را به آب ریختند . بنابراین ، رشد علوم در ایران از بین رفت .
این نظریه ، پیدایش اسلام را به عنوان یک دستگاه دینی - ایدئولوژیک ، عامل دگرگونی های نهادهای جامعه دانسته و معتقد است که همین غلبه ، رشد جامعه ایران را منحرف و سپس ایستا کرد . استا دابراهیم پور داوود، احمد کسروی ، صادق هدایت ، میرزا آقاخان کرمانی، فتحعلی آخوندزاده و تا حدی علی میرفطروس از جمله نمونه هایی از صاحب نظران این نظریه اند که با درجات مختلف عامل دینی را مسئول عقب ماندگی ایران می دانند . میرزا آقاخان کرمانی می نویسد : " هر شاخه از درخت اخلاق زشت ایران را که دست می زنیم ریشه او کاشته عرب و تخم او بذر مزروع آن تازیان است . جمیع رذایل و عادات ایرانیان یا امانت و ودیعت ملت عرب است و یا ثمر و اثر تاخت و تازهایی که در ایران واقع شده است . این نظریه عامل ذهنی را مهم تر از عامل عینی و ساختاری می شمارد . نمونه دیگری از این نظریه را آخوندزاده بیان کرده است . فتحعلی آخوندزاده اسلام را " هم موجب سیه روزی عرب وهم تنها علت نگون بختب ایرانیان ... " اعلام می کند . میرزا فتحعلی خان به دنبال نقد دین ، راه حل اصلاح جامعه را در " پروتستانیسم اسلامی " می داند تا سیاست و دین از یکدیگر تفکیک شوند .
نظریه دوم :
حمله مغول ها ( قرن هفتم ) را خانمان سوز و عامل ویرانگری تمدن ایرانی می داند . این قبایل چادر نشین گذشته از ویرانی هایی که در ایران به جا گذاشتند ، سیستم عقب مانده فئودالی را نیز بر این جامعه حاکم ساختند . برای نمونه می توان به نظریه محمدرضا فشاهی در کتاب تحولات فکری و اجتماعی در جامعه فئودالی ایران اشاره کرد . از جمله نظریه های شناخته شده دیگری که حمله اعراب و مغول را به عنوان حاملان شیوه معیشتی بادیه نشینی و پیوندهای خونی در برابر گروه های شهرنشین عامل اساسی تخریب و افول تمدن جوامع ایرانی - اسلامی می داند ، نظریه ابن خلدون است .ابن خلدون علت غلبه اقوام بادیه نشین بر شهرنشین را که در مرحله ای بالاتر از رشد قرار داشتند ، در ساختار قدرت سیاسی یا عصبیت که توضیح گر پیوندهای قبیله ای آنهاست ، می داند .
سومین نظریه :
عوامل عقب ماندگی ایران را به پیدایش پدیده استعمار و سپس غلبه سلطه امپریالیستی مربوط می داند . صاحبان این نظریه معتقدند که فارغ از آنچه در گذشته تاریخی جامعه ایران رخ داده ، پیدایش سیستم سرمایه داری غرب و گسترش صنعت نظامی جدید و سیاست و اقتصاد جهانی مانع بزرگی در راه رشد جوامع عقب مانده بوده است : " در مراحل تاریخی توسعه و پیشرفت جهان ، مشرق با رقیبی قدرتمند و دانا یعنی غرب مواجه شد که برای حمله آماده بود . به این ترتیب شرق قربانی غرب استعمارگر شد . "
گروه دوم :
از نظریه های طرح شده علل عقب ماندگی ایران را در وجوه فرهنگی ، عامل فکری و ارزش های انسانی می داند . که شامل سه نظریه است .
نظریه اول :
با تاکید بر اهمیت عوامل فرهنگی ، معتقد است که در جامعه ایران مناسبات فرهنگی و اجتماعی ویژه ای حاکم است که مانع از پیدایش اندیشه های نوین ، عقلی ، ابداعی و خلاقیت های انسانی می شود . به طور خلاصه این فرهنگ یا نازاست و یا ویران گر است . نظریه آرامش دوستدار در درخشش های تیره ( آرامش دوستدار - انتشارات خاوران ) بیانگر نازایی فرهنگ ایرانی است . فرهنگی که به دین و فلسفه اسلامی آغشته شده است مانع می شود که انسان به گونه عقلی و علمی بیاندیشد . بنابراین عامل بازدارنده رشد در ایران ، ذهنی بوده است . صاحبان نظریه فرهگی معتقدند که فکر خلاق و سازنده در فرهنگ فرسوده و ناتوان و غیر مولد ایرانی کمیاب و نادر بوده است و از آنجا که فرهنگ ویرانگر چیرگی دارد ، هر زمان که عناصری آگاه و صاحب اندیشه نو و خواهان سازندگی پا به عرصه عمل گذاشته اند ، این فرهنگ غالب هرگونه فرصتی را از آنها گرفته است .
جامعه شناسی نخبه کشی اثر علی رضاقلیاز نمونه های واضح این نظریه است . در این کتاب مناسبات فرهنگی و روابط متقابل با بافت اجتماعی به عنوان دلایل عقب ماندگی ایران معرفی شده اند . او از یک سو فرهنگ را مقصر قلمداد می کند و از سوی دیگر نخبگان سیاسی را مسئول عقب گرد جامعه ایران می داند ( تاریخ نخبه گرا ) ؛ با این همه او مردم را مقصر می داند که اجازه دادند نخبگان فاسد بر جامعه حکم برانند ( تاریخ توده گرا ) .
آنچه امروز بر جوامع حکم می راند مناسبات انسانها با یکدیگر در واحد جامعه است . فرهنگ ایرانی ذاتا" سترون یا فاسد نیست . جامعه کم بهره از تولید و کم دانش ماست که فرهنگی علم ستیز می پروراند . هرچه جامعه بی سوادتر باشد ، دسترسی مردم به منابع خواندنی ، اطلاعاتی و اندیشیدنی کمتر است و معیار داوری به کسانی واگذار می شود که توان خواندن ، اندیشیدن ، بد اندیشیدن، نیاندیشیدن و مغرضانه و منفعت جویانه اندیشیدن دارند .
نظریه دوم :
توسعه جامعه را منوط به رشد علم می داند . برای مثال کتاب " ما چگونه ما شدیم " نوشته صادق زیباکلام ، علت اصلی عقب ماندگی ایران را در عدم رشد ، یا دقیقتر ، در افول علم می داند . این نظریه به طور ضمنی و مستقیم رشد تمدن معاصر غرب و برتری آن را نسبت تمدن های شرقی ناشی از پیدایش و رشد علم در این جوامع می خواند .
نظریه سوم :
بر ارزش های انسانی و نقش شخصیت و روانشناسی اجتماعی تکیه دارد . بر اساس این نظریه شرط توسعه جامعه وجود ارزش های نوین و خلاق انسانی و نوآوری های فردی و اجتماعی است . این نظریه معتقد است که در جوامع پیشرفته انسانها ارزش هایی را باور دارند که سازنده مناسبات رشد است . این گونه انسانها که صاحب انگیزه پیشرفت ، خلاقیت و ابداع گری هستند در جوامع عقب مانده کمیاب اند .دلیل یا دلایل این کمیابی را میتوان اختناق سیاسی یا غلبه ارزش های سنتی دانست که هرنوع دگرخواهی و نوگرایی را سرکوب میکند و یا با هرگونه تجربه جدید مخالفت می ورزد که نتیجه آن به عقب ماندگی جامعه می انجامد .
گروه سوم :
شمال نظراتی است که به شکل های مختلف و به وجه اقتصادی و مناسبات تولیدی جامعه تکیه دارد . این شکل های تولیدی عبارتند از :
- فئودالیسم
- سیستم قبیله ای
- شیوه تولید آسیایی
نظریه اول :
از تئوری تداوم شیوه تولید فئودالی در ایران پس از ورود اسلام و به خصوص پس از سلجوقیان با نقش مهمی که خواجه نظام الملک ایفا می کند ، نام می برد . این نظریه به همین نفوذ و تقویت را مانع اساسی در راه پیدایش مناسبات سرمایه داری در ایران می داند .
نظریه دوم :
به ساختار ایلی و کوچ نشینی در ایران تکیه میکند و معتقد است که عدم سکونت قبایل و عشایر در ایران مانع بزرگی در راه توسعه اجتماعی و سیاسی بوده است . دلیل اصلی کوچ نشینی در سرزمین های شرقی از جمله ایران کمبود آب است که باعث می شده کوچندگان به دنبال طبیعت سازگارتر از منطقه ای به منطقه دیگر کوچ کنند .
نظریه سوم :
دلیلل اصلی عدم پیدایش مناسبات سرمایه داری و عقب ماندگی ایران را ناشی از سلطه شیوه تولید آسیایی می داند . این نظریه نیز با تکیه بر کمبود آب برای کشت و زرع نتیجه می گیرد که همین عامل ، یعنی کمبود آب ، نه تنها شکل و محتوای کشاورزی را مشخص و متمایز از غرب کرده ، بلکه در مناسبات سیاسی و اجتماعی جامعه نیز بسیار دخیل بوده است . شیوه حکومت استبداد شرقی نیز برایند همین مناسبات در عرصه اقتصادی و تولیدی بوده است .......
در آخر آنچه پیدایش تمدن معاصر غرب را میسر ساخت ، شیوه تولید سرمایه داری بود . آنچه شیوه تولید سرمایه داری را به وجود آورد مناسبات فئودالیسم اروپایی بود . آنچه فئودالیسم را میسر ساخت ، مالکیت خصوصی بر زمین بود . این هر سه در ایران غایب بوده اند ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر