سلام دوستان ماه خرداد هم رسید !!! چقدر زود گذشت این یکسال !!! جدا از تمام رنج و درد و ظلمی که بر مردم روا داشته شده و هنوز هم در حیرتم از این همه وقاحت و سنگدلی ، حالا دارم خودم رو برای یه سفر آماده میکنم که فارق از همه کس و همه چیز برم توی دل طبیعت و برای دلم عکاسی کنم ... خیلی دوست دارم برم سوباتان اونم از جاده اسالم - خلخال .... دو سال پیش بود که با تعدادی از دوستان خوبم رفتیم سوباتان و هنوز هم فکر میکنم بهترین سفری بود که رفتم با اینکه در این سفر مورد حمله یک فروند سگ گله قرار گرفتم و کمرم آسیب دید و اگه راستشو بخواین کلی ترسیده بودم ( ...ه بودم .......... ) هم اینکه یکی از دوربین هایم هم به ملکوت پیوست !!! واقعا دلم میخواد دوباره با همون دوستان خوب همکلاسیم این سفر رو برم و یکسری اشتباهات اخلاقی رو در حق یکی از دوستانم جبران کنم ... دلم میخواد برم قلعه بابک .... دلم میخواد برم خیلی جاها که نرفتم و آرزوی دیدنشون رو دارم ... باید خودم رو آماده کنم برای یه سفر با دوستان همیشه خوبم و به همراه کوله پشتی و دوربینهام ...
این مطلب که از استاد شجریان قرار دادم کلا برایم خوشایند هست که هنرمندی با این آوازه در کنار مردم بوده، هست و خواهد بود و خوشحالم از اینکه در روزگاری بسر میکنم که تونستم با آواز ایشون زندگی کنم ...
آواز خوانی برای همیشه مردمی
اگر بخواهيم در عالم موسيقي، شخصي را انتخاب کنيم که مردمي تر از ديگران بوده بي شک نام استاد محمد رضا شجريان به ذهنمان خطور مي کند.
در اين يادداشت به زحمت هايي که استاد براي موسيقي کشيده اند ويا موفقيت هايي که به دست آورده اند نمي پردازم ، زيرا که نه سواد کافي براي پرداختن به اين مقوله ي مهم و تخصصي را دارم و نه در اين بحبوحه جاي اين گونه سخنان است.
در اين يادداشت تنها به موقيعت اجتماعي استاد اشاراتي مي کنم.
فارغ از استعداد و پشتکار هنري استاد که باعث شده است که ايشان ساليان سال در دل مردم خانه داشته باشند،از منظر اجتماعي اولين واکنش استاد برمي گردد به سال 56 که ايشان همراه اعضاي شيدا و عارف و استاد بي نظير غزل پارسي ه.ا.سايه در واکنش به حضور نيروهاي نظامي از راديو استعفا دادند.
واکنش دوم در همان سالهاي 56-57 بود که ايشان همراه افراد نام برده اقدام به تاسيس کانون فرهنگي-هنري چاووش کردند.
در اين کانون که مصادف شد با انقلاب 57 تصنيف هاي بسيار زيبا و به خصوص ميهني در توصيف مجاهدتهاي مردم در آن سالها ضبط و اجرا شده در دسترس عموم قرار گرفت.
اشاره اي ميکنم به چند تصنيف آن دوران:
1.تصنيف زيباي "اي سراي اميد" با شعري از هوشنگ ابتهاج و آهنگي از محمد رضا لطفي که تا هزاران سال ديگر هم اين تصنيف بي شک در دل ايرانيان خواهد ماند:
ايران اي سراي اميد
بربامت سپيده دميد
بنگر کزين ره پر خون
خورشيدي خجسته رسيد
اگر چه دلها پر خون است
شکوه شاهدي افزون است
…
2.تصنيف ماندگار "ميهن" با شعري از دکتر احسان طبري(در آن سال بنا به ملاحظاتي بر روي کاست شاعر با نام "ا.سپهر" معرفي شد) و آهنگي از حسين عليزاده که کاري ماندگاز از آب درآمد:
ايران خورشيدي تابان دارد
با جان پيوندي پنهان دارد
مهرش جاويدان با دل پيمان دارد
دل پاس پيمان دارد تا جان دارد
…
3.تصنيف حماسي و خروشي "شبنورد" با شعري از اصلان اصلانيان و آهنگي از محمد رضا لطفي که در سالهاي آغازين جنگ و براي توصيف آن روزگار سروده و اجرا شده و البته کماکان هم طراوت و شيوايي خود را از دست نداده:
شب است و چهره ي ميهن سياهه
نشستن در سياهي ها گناه
تفنگم را بده تا ره بجويم
که هر که عاشقه پايش به راهه
برادر بي قراره
برادر شعله واره
برادر دشت سينه اش لاله زاره
…
واکنش سوم زماني بود که استاد در سال 62 آوازي در بيداد همايون با غزلي شيوا و مناسب با حال ايام از خواجه حافظ شيرازي بر آهنگي از پرويز مشکاتيان خواند که به تعبير بسياراني شرح بيدادي بود که بر مردم و به خصوص احزاب سياسي در دهه ي 60 رفت که کار اين بيداد به مجلس هم کشيد به خصوص که در گوشه ي بيداد در دستگاه همايون هم خوانده شده بود که به تعبير يکي از اساتيد از اين آواز مردم به نام "بيداد زمانه" ياد مي کنند:
ياري اندر کس نمي بينم،ياران را چه شد؟
دوستي کي آخر آمد،دوستداران را چه شد؟
آب حيوان تيره گون شد،خضر فرخ پي کجاست؟
خون چکيد از شاخ گل،ابر بهاران را چه شد؟
...
واکنش چهارم در سال 73 بود که استاد آواز جگر سوز و غم انگيز ديگري در دستگاه "دشتي" خواند که باز هم به تعبير بسياراني شرح درد خانواده هايي بود که عزيز خود را چه در جنگ و چه در اعدامهاي دسته جمعي سال 67 از دست داده بودند و همچنين شرح درد رزمندگاني بود که از جبهه هاي جنگ برگشته بودند و به نوعي اين شعر وآهنگ را توصيف دربه دري هاي خود مي دانستند:
آه از آن نرگس جادو که چه بازي افکند
واي از آن مست که با مردم هوشيار چه کرد!
...
در همان سالها بود که استاد از مدير وقت صدا و سيما خواستند که ديگر صداي ايشان را پخش نکنند که متاسفانه اين اعتراض به جايي نرسيد.
واکنش بعدي در دومين دوره آقاي خاتمي بود که متاسفانه مشخص نيست به چه دلايلي به يکي از آلبوم هاي استاد اجازه ي پخش داده نشد که ايشان مصاحبه اي جنجال برانگيز با روزنامه ي "شرق" انجام دادند که در ان مصاحبه گفتند:"وزارت ارشاد به چه حقي به خود اجازه مي دهد که مجوز بدهد يا ندهد!"
اعتراض بعدي بر مي گردد به همين يکي-دو سال قبل که زمان اجراي کنسرت همايون شجريان و گروه دستان در تالار وزارت کشور بود. که در قسمتي از کنسرت برق تالار در حالي که تمامي منطقه برق داشت،قطع شد.و همين امر باعث شد ايشان به روي سن رفته و از پشت ميکروفون سخنان اعتراض آميزي ادا کردند.متن سخنان اينگونه بود:
"دست يکايک شما عزيزان عزيز را مي بوسم،که اين گونه رفتارها را که جز شيطنت چيزي نيست تحمل مي کنيد.بايد از وزارت کشور که صاحب خانه است سوال کرد که چرا بايد در چنين وضيعتي برقش برود؟هيچکس جواب گوي ما نيست.
از دشمنان برم شکايت به دوستان
چون دوست دشمن است شکايت کجا برم؟
کساني که فکر مي کنند مي توانند جلوي اين برنامه ها و جمع ها را بگيرند،سخت در اشتباهند.
تا زبان پارسي هست،موسيقي اين زبان هم هست.
جلوي اين زبان و موسيقي را نمي توان گرفت،حواسشان را جمع کنند!"
و سرانجام مي رسيم به انتخابات پر حاشيه امسال که اينبار هم استاد ثابت کردند که همچنان مردمي هستند و در واکنش به وقايع ناگوار پس از انتخابات در مصاحبه با شبکه ي فارسي زبان "بي بي سي" اينگونه سخن گفتند:
"در شرايطيکه مردم ما در بهت و حيرت فرورفتهاند و در شرايطيکه اين خس و خاشاک با طوفاني که آقاي احمدينژاد به پا کرده به حرکت درآمدهاند،صداي من جايي در تلويزيون و راديوي صدا و سيماي جمهوري اسلامي ندارد؛ و اين هست مؤکداً خواستم که ديگر صداي من را پخش نکنند و به حق وحقوق من تجاوز نکنند و باعث ناراحتي من نشوند.اين صدا، صداي خس و خاشاک است و هميشه هم براي خس و خاشاک خواهد ماند.
من بارها و بارها گفتهام و سال ???? از رئيس وقت صدا و سيما خواستم که صداي مرا پخش نکنيد، ولي باز هم بعد از چند وقت خواست مرا نديده گرفتند و به حق و حقوق من تجاوز کردند و من هر بار که صداي خودم را از اين رسانه ، ميشنوم، بدنم ميلرزد و احساس شرم ميکنم؛اين است که مؤکداً از اين رئيس جديد هم خواستم که ديگر به حقوق من تجاوز نکنند و صداي مرا ديگر از اين رسانه پخش نکنند. اين سرودهايي که من خواندهام در سال ???? و ?? بهخاطر آن حرکت رستاخيزي بود که مردم انجام داده بودند و براي آن حرکت بود؛ ولي حالا ميبينم که دارند اين سرودها را در صورت من، امثال من و مردماني که من برايشان خواندم، ميزنند؛ اين هست که من ديگر اجازه نميدهم اينها اين سرودها را همينجور پخش بکنند، چون اينها هيچ حقي در اين سرودها و صداي من ندارند"
مردم نيز به پاس اين همراهي در اقدامي بي سابقه دست به تهيه نسخه ي اصلي آلبوم زيباي رندان مست، آخرين محصول به بازار ارايه شده ي استاد زدند که فروش اين آلبوم رکوردي جديد در کارهاي استاد به جا گذاشته است.
اما آخرين کار استاد تا اين لحظه، تصنيفي است به نام "زبان آتش" با شعري از زنده ياد فريدون مشيري و آهنگي از خود استاد که به صورت رايگان در اينترنت براي دانلود گذاشته شده،خطاب اين شعر به سرکوب گران و کساني است که مي خواهند به زور اسلحه حرف خويش را به کرسي بنشانند:
تفنگت را زمين بگذار
که من بيزارم از ديدار اين خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو يعني زبان آتش و آهن
من اما پيش اين اهريمني ابزار بنيان کن
ندارم جز زبانِ دل -دلي لبريزِ مهر تو-
تو اي با دوستي دشمن.
زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونريزي ست
زبان قهر چنگيزي ست
بيا، بنشين، بگو، بشنو سخن، شايد
فروغ آدميت راه در قلب تو بگشايد.
برادر! گر که مي خواني مرا، بنشين برادروار
تفنگت را زمين بگذار
تفنگت را زمين بگذار تا از جسم تو
اين ديو انسان کش برون آيد.
تو از آيين انساني چه مي داني؟
اگر جان را خدا داده ست
چرا بايد تو بستاني؟
چرا بايد که با يک لحظه غفلت، اين برادر را
به خاک و خون بغلطاني؟
گرفتم در همه احوال حق گويي و حق جويي
و حق با توست
ولي حق را -برادر جان-
به زور اين زبان نافهم آتشبار
نبايد جست...
اگر اين بار شد وجدان خواب آلوده ات بيدار
. تفنگت را زمين بگذار ..
و اينگونه است راز ماندگاري هنرمندي که هرگز از دل مردمانش بيرون نخواهد رفت.عمر پر ثمرش درازتر باد.
توضيح:اين يادداشت در تابستان 1388 در پي اعتراض استاد شجريان به نتايج انتخابات و عملکرد صدا و سيما نگاشته شد،اينک با مصاحبه ي جنجالي استاد با بي بي سي فارسي نياز به بازخواني ديدم اميد است که مورد قبول افتد.(ف.م.فریاد،منبع:جرس)

در اين يادداشت به زحمت هايي که استاد براي موسيقي کشيده اند ويا موفقيت هايي که به دست آورده اند نمي پردازم ، زيرا که نه سواد کافي براي پرداختن به اين مقوله ي مهم و تخصصي را دارم و نه در اين بحبوحه جاي اين گونه سخنان است.
در اين يادداشت تنها به موقيعت اجتماعي استاد اشاراتي مي کنم.
فارغ از استعداد و پشتکار هنري استاد که باعث شده است که ايشان ساليان سال در دل مردم خانه داشته باشند،از منظر اجتماعي اولين واکنش استاد برمي گردد به سال 56 که ايشان همراه اعضاي شيدا و عارف و استاد بي نظير غزل پارسي ه.ا.سايه در واکنش به حضور نيروهاي نظامي از راديو استعفا دادند.
واکنش دوم در همان سالهاي 56-57 بود که ايشان همراه افراد نام برده اقدام به تاسيس کانون فرهنگي-هنري چاووش کردند.
در اين کانون که مصادف شد با انقلاب 57 تصنيف هاي بسيار زيبا و به خصوص ميهني در توصيف مجاهدتهاي مردم در آن سالها ضبط و اجرا شده در دسترس عموم قرار گرفت.
اشاره اي ميکنم به چند تصنيف آن دوران:
1.تصنيف زيباي "اي سراي اميد" با شعري از هوشنگ ابتهاج و آهنگي از محمد رضا لطفي که تا هزاران سال ديگر هم اين تصنيف بي شک در دل ايرانيان خواهد ماند:
ايران اي سراي اميد
بربامت سپيده دميد
بنگر کزين ره پر خون
خورشيدي خجسته رسيد
اگر چه دلها پر خون است
شکوه شاهدي افزون است
…
2.تصنيف ماندگار "ميهن" با شعري از دکتر احسان طبري(در آن سال بنا به ملاحظاتي بر روي کاست شاعر با نام "ا.سپهر" معرفي شد) و آهنگي از حسين عليزاده که کاري ماندگاز از آب درآمد:
ايران خورشيدي تابان دارد
با جان پيوندي پنهان دارد
مهرش جاويدان با دل پيمان دارد
دل پاس پيمان دارد تا جان دارد
…
3.تصنيف حماسي و خروشي "شبنورد" با شعري از اصلان اصلانيان و آهنگي از محمد رضا لطفي که در سالهاي آغازين جنگ و براي توصيف آن روزگار سروده و اجرا شده و البته کماکان هم طراوت و شيوايي خود را از دست نداده:
شب است و چهره ي ميهن سياهه
نشستن در سياهي ها گناه
تفنگم را بده تا ره بجويم
که هر که عاشقه پايش به راهه
برادر بي قراره
برادر شعله واره
برادر دشت سينه اش لاله زاره
…
واکنش سوم زماني بود که استاد در سال 62 آوازي در بيداد همايون با غزلي شيوا و مناسب با حال ايام از خواجه حافظ شيرازي بر آهنگي از پرويز مشکاتيان خواند که به تعبير بسياراني شرح بيدادي بود که بر مردم و به خصوص احزاب سياسي در دهه ي 60 رفت که کار اين بيداد به مجلس هم کشيد به خصوص که در گوشه ي بيداد در دستگاه همايون هم خوانده شده بود که به تعبير يکي از اساتيد از اين آواز مردم به نام "بيداد زمانه" ياد مي کنند:
ياري اندر کس نمي بينم،ياران را چه شد؟
دوستي کي آخر آمد،دوستداران را چه شد؟
آب حيوان تيره گون شد،خضر فرخ پي کجاست؟
خون چکيد از شاخ گل،ابر بهاران را چه شد؟
...
واکنش چهارم در سال 73 بود که استاد آواز جگر سوز و غم انگيز ديگري در دستگاه "دشتي" خواند که باز هم به تعبير بسياراني شرح درد خانواده هايي بود که عزيز خود را چه در جنگ و چه در اعدامهاي دسته جمعي سال 67 از دست داده بودند و همچنين شرح درد رزمندگاني بود که از جبهه هاي جنگ برگشته بودند و به نوعي اين شعر وآهنگ را توصيف دربه دري هاي خود مي دانستند:
آه از آن نرگس جادو که چه بازي افکند
واي از آن مست که با مردم هوشيار چه کرد!
...
در همان سالها بود که استاد از مدير وقت صدا و سيما خواستند که ديگر صداي ايشان را پخش نکنند که متاسفانه اين اعتراض به جايي نرسيد.
واکنش بعدي در دومين دوره آقاي خاتمي بود که متاسفانه مشخص نيست به چه دلايلي به يکي از آلبوم هاي استاد اجازه ي پخش داده نشد که ايشان مصاحبه اي جنجال برانگيز با روزنامه ي "شرق" انجام دادند که در ان مصاحبه گفتند:"وزارت ارشاد به چه حقي به خود اجازه مي دهد که مجوز بدهد يا ندهد!"
اعتراض بعدي بر مي گردد به همين يکي-دو سال قبل که زمان اجراي کنسرت همايون شجريان و گروه دستان در تالار وزارت کشور بود. که در قسمتي از کنسرت برق تالار در حالي که تمامي منطقه برق داشت،قطع شد.و همين امر باعث شد ايشان به روي سن رفته و از پشت ميکروفون سخنان اعتراض آميزي ادا کردند.متن سخنان اينگونه بود:
"دست يکايک شما عزيزان عزيز را مي بوسم،که اين گونه رفتارها را که جز شيطنت چيزي نيست تحمل مي کنيد.بايد از وزارت کشور که صاحب خانه است سوال کرد که چرا بايد در چنين وضيعتي برقش برود؟هيچکس جواب گوي ما نيست.
از دشمنان برم شکايت به دوستان
چون دوست دشمن است شکايت کجا برم؟
کساني که فکر مي کنند مي توانند جلوي اين برنامه ها و جمع ها را بگيرند،سخت در اشتباهند.
تا زبان پارسي هست،موسيقي اين زبان هم هست.
جلوي اين زبان و موسيقي را نمي توان گرفت،حواسشان را جمع کنند!"
و سرانجام مي رسيم به انتخابات پر حاشيه امسال که اينبار هم استاد ثابت کردند که همچنان مردمي هستند و در واکنش به وقايع ناگوار پس از انتخابات در مصاحبه با شبکه ي فارسي زبان "بي بي سي" اينگونه سخن گفتند:
"در شرايطيکه مردم ما در بهت و حيرت فرورفتهاند و در شرايطيکه اين خس و خاشاک با طوفاني که آقاي احمدينژاد به پا کرده به حرکت درآمدهاند،صداي من جايي در تلويزيون و راديوي صدا و سيماي جمهوري اسلامي ندارد؛ و اين هست مؤکداً خواستم که ديگر صداي من را پخش نکنند و به حق وحقوق من تجاوز نکنند و باعث ناراحتي من نشوند.اين صدا، صداي خس و خاشاک است و هميشه هم براي خس و خاشاک خواهد ماند.
من بارها و بارها گفتهام و سال ???? از رئيس وقت صدا و سيما خواستم که صداي مرا پخش نکنيد، ولي باز هم بعد از چند وقت خواست مرا نديده گرفتند و به حق و حقوق من تجاوز کردند و من هر بار که صداي خودم را از اين رسانه ، ميشنوم، بدنم ميلرزد و احساس شرم ميکنم؛اين است که مؤکداً از اين رئيس جديد هم خواستم که ديگر به حقوق من تجاوز نکنند و صداي مرا ديگر از اين رسانه پخش نکنند. اين سرودهايي که من خواندهام در سال ???? و ?? بهخاطر آن حرکت رستاخيزي بود که مردم انجام داده بودند و براي آن حرکت بود؛ ولي حالا ميبينم که دارند اين سرودها را در صورت من، امثال من و مردماني که من برايشان خواندم، ميزنند؛ اين هست که من ديگر اجازه نميدهم اينها اين سرودها را همينجور پخش بکنند، چون اينها هيچ حقي در اين سرودها و صداي من ندارند"
مردم نيز به پاس اين همراهي در اقدامي بي سابقه دست به تهيه نسخه ي اصلي آلبوم زيباي رندان مست، آخرين محصول به بازار ارايه شده ي استاد زدند که فروش اين آلبوم رکوردي جديد در کارهاي استاد به جا گذاشته است.
اما آخرين کار استاد تا اين لحظه، تصنيفي است به نام "زبان آتش" با شعري از زنده ياد فريدون مشيري و آهنگي از خود استاد که به صورت رايگان در اينترنت براي دانلود گذاشته شده،خطاب اين شعر به سرکوب گران و کساني است که مي خواهند به زور اسلحه حرف خويش را به کرسي بنشانند:
تفنگت را زمين بگذار
که من بيزارم از ديدار اين خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو يعني زبان آتش و آهن
من اما پيش اين اهريمني ابزار بنيان کن
ندارم جز زبانِ دل -دلي لبريزِ مهر تو-
تو اي با دوستي دشمن.
زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونريزي ست
زبان قهر چنگيزي ست
بيا، بنشين، بگو، بشنو سخن، شايد
فروغ آدميت راه در قلب تو بگشايد.
برادر! گر که مي خواني مرا، بنشين برادروار
تفنگت را زمين بگذار
تفنگت را زمين بگذار تا از جسم تو
اين ديو انسان کش برون آيد.
تو از آيين انساني چه مي داني؟
اگر جان را خدا داده ست
چرا بايد تو بستاني؟
چرا بايد که با يک لحظه غفلت، اين برادر را
به خاک و خون بغلطاني؟
گرفتم در همه احوال حق گويي و حق جويي
و حق با توست
ولي حق را -برادر جان-
به زور اين زبان نافهم آتشبار
نبايد جست...
اگر اين بار شد وجدان خواب آلوده ات بيدار
. تفنگت را زمين بگذار ..
و اينگونه است راز ماندگاري هنرمندي که هرگز از دل مردمانش بيرون نخواهد رفت.عمر پر ثمرش درازتر باد.
توضيح:اين يادداشت در تابستان 1388 در پي اعتراض استاد شجريان به نتايج انتخابات و عملکرد صدا و سيما نگاشته شد،اينک با مصاحبه ي جنجالي استاد با بي بي سي فارسي نياز به بازخواني ديدم اميد است که مورد قبول افتد.(ف.م.فریاد،منبع:جرس)
۲ نظر:
سلام ودرود
از اینکه دوباره کوله به دست شدی خیلی خوشحالم منتظر سوغات سفر (عکسهایت) هستم . راستی اونجا که گفتی برم از دل دوستم در بیارم چقدر من و به فکر برد. من چقدر کار دارم برای جبران.
سفر خوش
ارادتمند شنبه
نمایه بسیار زیبا و اثر گذاری داشتید. ممنون. امیدوارم عکسهایتان را هم ببینیم. موفق باشید.
ارسال یک نظر