۱۳۹۴/۰۱/۲۱

پرسیدن مهمتر از پاسخ دادن است

" پرسیدن مهمتر از پاسخ دادن است " عنوان کتابی هست که دیروز خریدم اثر دنیل کلاک, ریموند مارتین با ترجمه حمیده بحرینی . در واقع سوالات فلسفی درباره اختیار , ارزش, معرفت, واقعیت, خدا, تجربه, آگاهی, مرگ, کیهان و.... مسلما" این کتاب برای معرفی ایده های فلسفی بسیار ایده آل هست یک کار شگفت انگیز و آشکار در این زمینه که ما انسانها چقدر به اعتقادات بررسی نشده مان تکیه می کنیم . این کتاب ارزش حداقل یکبار خوندن رو داره ... پیشنهاد میکنم خوندنش رو از دست ندین . متن زیر از کتاب هست .
اگر سرنوشت محتوم همه چیز این است که در کام نیستی فرو رود . اگر همه چیز بدل به غبار می شود پس آخر قصه چیست و ارزش این زندگی چیست؟ ارزش در این زندگی چیست؟ چه کار معناداری هست که ارزش انجام دادن داشته باشد؟ نکند ما هم مثل آن چارپایانی هستیم که به تسمه نقاله ای بسته شده ایم و ذره ذره به تیغه ای نزدیک می شویم که منتظر ماست؟
ظاهرا از این تیغه گریزی نیست ؛ نه خودمان همیشه می مانیم , و نه آن چیزهایی که ساخته ایم . اما می توانیم در همین زمانی که هستیم با ساختن زندگی خودمان سرشار از حیات باشیم . در غیر اینصورت , انگار هیچوقت زنده نبوده ایم ؛ یا ظرفی بوده ایم آماده پر شدن از تعالیم مربیان و یا - اگر خود مربی بوده ایم - تنها ابزاری بوده ایم که پاسخهای بسته بندی شده و نا آزموده را مثل یک میراث فرهنگی , از دست مربیان خود به دست تربیت شدگان خود رسانده ایم . شاید با آزمودن زندگی مان, خودمان را از چنگ پاسخهای موروثی و ارزشهای آبا و اجدادی خلاص کنیم تا بتوانیم با جنبه اصیل و راستین خودمان و جهان پیوند برقرار کنیم - نه آنچه خیالی واهی با تصوری آرمانی است . شاید نهایاتا" نتوانیم خودمان را نجات دهیم اما با این حال می توانیم در برابر این جهانی که در حال نابودی است و ما را هم با خودش نابود می کند محکم بایستیم , و در بحبوحه هلاکت و نابودی, پیش از آنکه جهان یکسره ما را و بعد خود را به باد فنا دهد , وضعیت خودمان و جهان را بازبینی کنیم .

۱۳۹۴/۰۱/۱۸

بخشودن

نیچه می پرسد ، وقتی که آدمهای ضعیف بر خشم و کینه شان غلبه می کنند و آزاردهندگانشان را می بخشند واقعا چه روی می دهد؟ و بعد می گوید ، آنچه این افراد واقعا انجام می دهند شانه خالی کردن از زیر بار مبارزه ای است که همه باید در آن شرکت کنیم، مبارزه برای آنکه دیگران عزت و کرامت نفس ما را ارج بنهند و به آن احترام بگذارند. آدمهای ضعیفی که می بخشایند در واقع تن به بی احترامی و حرمت شکنی متجاوزان نسبت به خودشان می دهند ؛ آنها خودشان در این بی احترامی به خودشان سهیم می شوند اما می خواهند با  گفتن اینکه نیازها و حقوقشان چندان اهمیتی ندارد و آنچه مهم است برقرار کردن روابط حسنه با هرکس دیگری ، از جمله آسیب زنندگان به آنهاست ، از گزندگی مطلب بکاهند . بدین ترتیب هدف آنها پرهیز از فشار قضاوت دیگران است - که همه ما تحت تاثیرش هستیم - پرهیز از درد مغضوب و منفور واقع شدن ، و در عین حال پرهیز از احساس خشم و کینه ای که این قضاوت ها در ما برمی انگیزند . 
میل به نکوهیدن دیگران و دائما به رخ کشیدن تقصیرات و بدی های آنان و بهره برداری از آن به نفع خود، میلی است که همه جا و هروقت می توان یافت ؛ این از خصایص ثابت بشری است و البته خصلتی بسیار ناستوده و ناخوشایند است . هم در مطبوعات عامه پسند به آن برمی خوریم و هم حتی در مطبوعات وزین؛ تحصیلات و دانش مانعی در برابر این خصلت نیستند . اگر ما گاهی رگه هایی زهرآگین از آن را در طبیعت خودمان حس می کنیم این افشاگری کینه آلود و حقیرانه و  لذت بردن از ضعف اخلاقی دیگران خیلی راحت می تواند زیر نقاب ظاهرفریب و دروغین دغدغه راستین برقرار کردن عدالت و رفتار کردن با هرکسی بنابر استحقاقش و آنچه سزاوار است عرضه شود . اما این واقعیت که دلایل اقامه شده علیه بخشودن می تواند مورد سو استفاده قرار گیرد به هیچ روی حجتی برای طرد این دلایل نیست . از دلایلی هم که به نفع بخشودن اقامه می شود ممکن است همانقدر سوء استفاده شود . مقصود از مدیحه سرایی مبتذل درباره بخشودن ممکن است ضرفا سوء استفاده از این تمایل ما باشد که بلند نظر ، سخاوتمند، مشفق، دوست داشتنی و دارای مراتب اخلاقی والا جلوه کنیم ؛ تمایل ما برای درآغوش کشیدن آینده ای زیبا و به فراموشی سپردن گذشته ای زشت و بعضا"  دهشتناک، و چشم پوشیدن بر خواست رنج کشیدگان و قربانیان برای اجرای عدالت که زحمت افزا و غالبا پر هزینه است . زبان گشادن به تحسین بخشودن کسانیکه به دیگران ستم کرده اند خیلی آسان می تواند ما را به این ورطه بلغزاند که سبکسرانه به وخامت و حدت و شدت صدمه های وارد شده و ستم هایی که رفته است بی اعتنا بمانیم . ...

بخشودن
ایوگارارد و دیوید مک ناتون

ترجمه خشایار دیهیمی

۱۳۹۴/۰۱/۱۴

کمونیسم رفت ، ما ماندیم و حتی خندیدیم

ما ملت عجیبی هستیم با تمام تناقضات قابل درک و فهم و گاهی غیر باور ... ملتی هستیم که هنوز سیستمی که در آن بسر می بریم رو نمی شناسیم یا شاید خودمون رو زدیم به اون راه که انگار اتفاقی نیوفتاده و همه چیز درسته به قول اون خواننده " همه چی آرومه من چقدر خوشحالم!!!" این کتاب "کمونیسم رفت ، ما ماندیم و حتی خندیدیم "حس مشترکی رو القا کرد که ما دچار همون کلاف سردرگمی هستیم که سیستم بر زندگی و حریم خصوصی ما پیاده کرده حس سکون فرساینده ای که همواره ادامه داره و در واقع زندگی رو باید تحمل کرد و نمی توان ازش لذت برد ... منظورهمون حکومتهای توتالیتری هست که آدمها رو مجبور می کنه با سیستم در ارتباط باشن و راه گریزی هم نداشته باشن ... این سیستم درباره جزئیات روزمره زندگی ما تصمیم میگیره اینکه چی بخوریم و بپوشیم و چطور زندگی کنیم و من به این نتیجه رسیدم که شهروندان معمولی هم آلوده سیاست شدن همه سیاسی شدن و حرفهای سیاسی میزنن . تقصیری هم ندارن مجبورن . اگه اونها به سیاست کاری نداشته باشن سیاست با اونا کار داره
متن کتاب پر از حس همدردیه پر از تجارب مشترک با این نوع سیستم که در واقع ما هم در همین نوع سیستم در حال زندگی هستیم فقط از نوع کمونیسم مذهبی! 
متن زیر برگرفته از کتاب است: 
ما میان دو دسته از ارزشها گیر کرده ایم ، بر اساس ارزش های دسته اول گدایی کلا ممنوع است؛ و بر اساس ارزش های دسته دوم گدایان محصول سیستم کاپیتالیستی هستند . برای همین درست نمی دانیم با آنها چطور برخورد کنیم . موسساتی هستند که کارشان رسیدگی به این مسئله است ولی این موسسات هم درست عمل نمی کنند.کارمندان خدمات اجتماعی دیگر دنبال کار را نمی گیرند . چون علیرغم برنامه های خوب؛ بودجه ندارند. قضات دنبال کار را نمی گیرند چون این متکدیان معمولا راه دیگری را برای بقا ندارندو تعدادشان هم نسبتا محدود است . ما مرددیم چون قرار نیست آنها را ببینیم ؛قرار نیست چنین کسانی وجود داشته باشند .در مقولات قوانین سوسیالیستی هیچ اشاره ای به تکدی نشده ، فقط از "زندگی انگلی " یاد شده است . در مقولات اخلاق سوسیالیستی اثری از امور خیریه نیست . بنابراین اگر افراد متکدی رسما وجود ندارند ، خیریه هم رسما نمی تواند وجود داشته باشد . و یا آنها در مدرسه به ما یاد نداده بودند که انگل ها و سرباران اجتماع از بدترین آفات اجتماع هستند ؟در کشورهای کاپیتالیستی کار آسان تر است . وجود متکدیان نشانه بی عدالتی اجتماعی، فاصله طبقاتی ،و بی توجهی جامعه است . تفاوت در این است که مردم در آنجا هرگز آن توهمی را که ما با آن بزرگ شدیم را نداشته اند، این توهم که همه با هم مساویندو اینکه " ارزش انسان در جامعه سوسیالیستی از همه چیز بالاتر است". از طرف دیگر وقتی بیش از نیمی از جمعیت شاغل در مرز فقر زندگی می کند ، این فقط یک معجزه است .( و در غرب هیجکس نمی تواند علت آن را درک کند)که ما متکدیان بیشتری نداریم. در موقعیتی که آرمان های سوسیالیستی آشکارا داشت نابود می شد, با اقتصاد رو به زوال- و به هنگامی که مردم فقیر حتی اگر هم می خواستند نمی توانستند کار کنند چون نرخ بیکاری از 14 درصد هم گذشته بود . تکدی کاری کاملا اخلاقی بود .

۱۳۹۴/۰۱/۱۱

ما آدمهای بی دانش زنده می مانیم ...

یك‌ سال می‌گویند ماهی قرمز نخرید. یك سال دیگر نگران گندم‌هایی هستند كه سبز می‌شوند و می‌نشینند به حساب و كتاب كه داریم گندم‌ها را حیف و میل می‌كنیم و سبزه نگذاریم سر سفره هفت‌سین و از این حرف‌ها. جالبش اینجاست كه هرچقدر هم عقب‌تر برویم، هرسال از این ایرادگیری‌های دسته‌جمعی داریم. یعنی این‌طور نیست كه فكر كنیم، این كمپین‌های دسته‌جمعی ماهی قرمز را نجات دهیم و گندم را سبز نخواهیم و... به خاطر دنیای مجازی آنقدر محبوب می‌شوند و سروصدا می‌كنند، نه؛ دنیای مجازی فقط تبدیل به ابزار قدرتمندی شده كه می‌تواند صاحبان همچین ایده‌هایی را سریع‌تر به مقصد برساند. كافی است ایده‌ای با شناخت جامعه و فرهنگ ایرانی در یكی از پیج‌های فیس‌بوكی نوشته شود و همرسانی اتفاق بیفتد، دیگر بعدش از فیس‌بوك به توییتر و اینستاگرام و وایبر و حتی ایمیل‌های شخصی می‌رسد و می‌شود حركت دسته‌جمعی. 
اگر اهل بازی باشی و همراهی، سریع وارد بحث می‌شوی و تلاش می‌كنی تا ایده را نجات دهی و اگر نه، ساده و بی‌تفاوت می‌گذری. در دوحالت هم هیچ اتفاق خاصی نمی‌افتد. اما وقتی بیرون از گود می‌ایستی و به این جریان‌ها نگاه می‌كنی، آن‌وقت است كه دیگر نمی‌توانی از اصل جریان ساده و سرراست بگذری و نبینی كه چطور آدم‌ها، بدون هیچ سوال و پرسشی، تن به حركت‌های دسته‌جمعی می‌دهند و حتی برای یك لحظه به آنچه فضای غالب شده است شك نمی‌كنند. برای همین است كه باید فراتر از آنچه در فضای مجازی اتفاق می‌افتد، به آدم‌ها نگاه كرد. 
به آدم‌هایی كه انگار یاد گرفته‌اند مناسبتی باشند و مناسبتی رفتار كنند؛ شب عیدها وقت كمپین ماهی قرمز و گندم است، از كل تقویم باستانی سپندارمذگان را بلدند و در شب‌های ولنتاین، به كمپین ما ولنتاین نداریم، سپندارمذگان داریم، می‌پیوندند و... هرخبری، شایعه‌ای، حاشیه‌ای و هرچیزی را كه می‌شنوند یا می‌خوانند بدون چون و چرا می‌پذیرند و آن را برای دیگرانی شبیه خودشان نقل می‌كنند تا در پررنگ شدن‌ آنها سهیم باشند. آدم‌های این‌چنینی، آدم‌های مناسبتی، آدم‌های جو‌گیر موج‌سوار و هر اسم دیگری كه می‌تواند رفتار آنها را تعریف كند، تعدادشان هم كم نیست، كه اگر كم بود تا امروز آنقدر كمپین و ماجرا و شایعه‌های پررنگ نداشتیم. اتفاقا این آدم‌ها، جمعیت غالب را تشكیل می‌دهند؛ جمعیت غالب از یك جامعه ٨٠ میلیونی كه در فرهنگش، ادعای دانش و آگاهی خیلی مهم‌تر از واقعیت وجود دانش و آگاهی است. ما به راحتی درباره چیزهایی كه نمی‌دانیم نظر می‌دهیم و كافی است تا از یك سوژه خوش‌مان بیاید و فكر كنیم كه خوب و قشنگ و مهم است تا آن را برای دیگران هم تعریف كنیم و همراهش شویم و حتی برای یك لحظه هم پیش خودمان شك نكنیم كه ممكن است منبع خبر دروغ باشد یا كمپین راه افتاده از اساس مشكل داشته باشد. 
ما نه شك می‌كنیم و نه سوال می‌پرسیم، چون شك كردن و سوال پرسیدن زحمت دارد. چون ممكن است مجبور شویم كه بیشتر بخوانیم، بیشتر بدانیم و بیشتر ذهن و فكرمان را درگیر كنیم و همه این‌ها، انگار كارهای سختی است كه نباید انجام شوند و فقط بهتر است كه درباره آن حرف بزنیم و مدعی‌اش باشیم. این‌طور است كه نه تنها سرانه مطالعه در جامعه ما زیرخط فقر است كه بدتر از آن، همه معتقدیم كه كتابخوان هستیم و معلوم نیست آنهایی كه آمار سرانه مطالعه را پایین آورده‌اند از كجا آمده‌اند.
 ما با دانش و آگاهی سطحی و توهمی از دانستن همه آنچه در جهان باید بدانیم، زندگی می‌كنیم و همین است كه هیچ‌وقت نمی‌دانیم چطور می‌شود كه خیابان‌های پرترافیك داریم، فرهنگی با ناهنجاری‌های بالا داریم، آمارهای موفقیت را در كمترین حد نگه داشتیم و... ما نمی‌دانیم، چون همیشه بالاخره راهی برای فرار از مسوولیت ما پیدا می‌شود و در حد همان توهم دانش و آگاهی، در توهمی از زندگی زنده می‌مانیم. 

نازنین متین نیا
منبع: اعتماد، ۲۸ اسفند 

۱۳۹۴/۰۱/۰۶

معضل شر

آیا حجم عظیم رنج، مرگ‌های زودرس و انقراض‌های گسترده‌ای که لازمه‌ی روند تکامل است، با اعتقاد به خدای قادر، مهربان و حکیم سازگار است»؟ این نظریه‌ها عموماً به استدلالِ «تنها راه» توسل می‌جویند. مطابق استدلال «تنها راه» اولاً آفرینش موجودات ارزشمند مانند انسان‌ها صرفاً از طریق روند تکاملی میسر بوده است و ثانیاً لازمه‌ی روند تکامل آن است که دست‌کم بخشی از روند تکاملْ تصادفی و خارج از کنترل باشد. نتیجه آن‌که اگر آفریدن موجوداتی مانند انسان‌ها ارزش‌مند باشد، و نیز تنها راه آفرینش این موجوداتْ تن دادن به روند تکامل باشد، آن‌گاه حجم عظیم رنج، مرگ‌های زودرس و انقراض‌های گسترده نقضی بر قدرت، مهربانی و حکمت خداوند نیست. به تعبیر ساده‌تر، مطابق استدلال «تنها راه»، خدا برای آفرینش انسان چاره‌ای جز تن دادن به ناخالصی‌های تکامل نداشته است.

این” تنها راه” خدا پرستان ” راه ” توجیحی است که وجود اندکی تصادف در کار کردگار را پذیرفته اند . اما بهتر است فکر دیگری کنیم . اساسا به قول نیچه چه لزومی دارد که در پس جهان کارتونک باز عظیمی نشسته باشد که مدام تار ببافد ؟
راه دیگر این است که بپذیر یم نه فقط در “تکامل انسانی ” بلکه بر کل جهان علیت احتمالی حاکم است انچنان که کارل ریموند پوپر در کتاب “فیزیک کوانتم و جهان باز ” موخره ای بر منطق اکتشاف علمی کوشید توضیح دهد .
در کل جهان از جمله جامعه بشری علیت احتمالی اصل است و نه علیت قطعیتی . ادمیان می کوشند با منظم ساختن جهان خویش از وقوع احتمالاتی که بی نظمی و شر می افریند در امان باشند اما برخلاف نظر پاسکال حتی با وجود یکسان بودن شرایط اولیه و کل علت های موثر در وقوع دو پدیده نتیجه می تواند به دو پدیده متفاوت بینجامد چون یکم هر علتی با ضریب احتمالی متفاوتی موثر است دوم علت ها چنان در هم بافته اند که تاثیر ضرایب احتملی شان بر یکدیگر می تواند نتیجه را تغییر دهد .

اما همه استدلال بالا بر وجود “جهان باز” نافی بررسی محققین خداشناس در باره ” وجود و لزوم شر در جهان ” نیست چون بهر حال خیل عظیمی از مردمان به وجود ان “کارتونک باز عظیم ” باور دارند و اندیشیدن و سخن گفتن در باره او از قدرت “اطاعت بی کلامی” می کاهد که “شر مطلق ” است؟؟؟
مقاله کامل به قلم یاسر میردامادی در لینک زیر:
http://www.radiozamaneh.com/211413

۱۳۹۳/۱۲/۲۸

استاد علی تجویدی در یک گفتگوی کمیاب: موسیقی ما همیشه مهجور بوده زیرا موسیقی را مانند هنرهای دیگر مذموم می‌شمردند!

استاد علی تجویدی در یک گفتگوی کمیاب:
موسیقی ما همیشه مهجور بوده زیرا موسیقی را مانند هنرهای دیگر مذموم می‌شمردند! 

استاد علی تجویدی

حمیرا و هایده با اولین آهنگ من مشهور شدند 
توصیه من به جوانان این است که موسیقی عاطفی ما را بشناسند و روی ردیف‌های عاطفی حساس باشند
کیهان آنلاین ۲۴ اسفند ۹۳ – ۲۴ اسفند سالروز درگذشت استاد علی تجویدی است. وی ده سال پیش در چنین روزی در سن ۸۶ سالگی در تهران درگذشت.
 در سال‌های آخر عمر (۱۹۹۸میلادی) از سوی مرکز تحقیقات بیوگرافی آمریکا با همکاری دانشگاه کمبریج انگلستان به عنوان مرد سال موسیقی جهان برگزیده شد و در مراسم ویژه‌ای در شهر لیسبون پایتخت کشور پرتغال ضمن بزرگداشت ۴۹۸ هنرمند برجسته از سراسر جهان، به هر یک از آنان هدایا و لوح یادبود اعطا شد. همان زمان با او یک گفتگوی رادیویی انجام شد که فشرده آن را در ادامه می‌خوانید.
استاد تجویدی چگونگی کسب عنوان بزرگ‌ترین موسیقیدان جهان را این گونه شرح داد: از طرف مؤسسه بیوگرافی ای.بی.آی آمریکا برای من دو لوحه رسید که یکی از آنها حاکی از آن بود که نام من در قاب مردانی که در قرن بیستم تأثیرگذاربوده‌اند، ثبت شده است. یکی هم لوحه‌ای بود به عنوان مرد سال موسیقی ۱۹۹۸جهان. آنچه بیش از هر چیز توجه مرا به خود جلب کرد این بود که وقتی لوحه به دستم رسید یاد غزل حافظ افتادم و آن را روی کاغذ جداگانه‌ای نوشتم و در کنار لوحه قرار دادم که می‌گوید:
گریه شام وُ سحر، شُکر که ضایع نگشت
قطره بارانِ ما، گوهرِ یک‌دانه شد…
تجویدی ادامه داد من در حال حاضر مشغول ساختن آهنگی هستم تحت عنوان “آرزوی صلح”. این آهنگ را من  در “ر ماژور”نوشتم. “پارتی تور” آن را هم حاضر خواهم کرد و در سراسر دنیا قابل پخش خواهد بود. شعرش توسط دوست عزیزم شاعر و ترانه‌سرای ارجمند بیژن ترقی سروده شده و امیددارم به انگلیسی ترجمه بشود و برای یونسکو، بی.بی.سی و ای.بی.آی هم بفرستم.
تجویدی که در ۸۰ سالگی به این پرسش‌ها پاسخ می‌داد درمورد وضع سلامت‌اش گفت که مشکلاتی وجود داشت، در بیمارستان عمل جراحی روی اوانجام شد و افزود به من قول داده شد که ریشه کسالت من کنده شده است.
تجویدی آنگاه در مورد شناخت یا ارتباط قبلی با دو مؤسسه در آمریکا و انگلستان که او را به عنوان مرد سال موسیقی جهان برگزیدند گفت: حدود شاید ۱۵ سال پیش هم نام من به عنوان آهنگساز ثبت شده بود، ولی هیچ گونه ارتباطی نداشتم و این اولین بار بود که چنین نامه‌ای به من رسید و خیلی خوشحالم کرد.
استاد تجویدی در پاسخ  به پرسش مربوط به واکنش در برابر مشاهده نام خود در میان برترین‌های موسیقی قرن بیستم گفت: من پس از خروج از بیمارستان، وقتی لوحه نفیس به دستم رسید و مرد سال موسیقی سال ۹۸ جهان شناخته شدم، خیلی خوشحال شدم و یاد زحمت‌های خودم افتادم که بالاخره انسان زحمتی را که می‌کشد اجرش را در همین دنیا از خدا می‌گیرد و البته تشکر کردم و ضمنا راجع به رفتن به لیسبون هم قرار شد اگر وضع سلامت‌ام مساعد باشد در آن گردهمآئی شرکت کنم.
شعری که آزادی را طلب می کند
تجویدی چند بیتی از شعر بیژن ترقی را که بر روی آهنگی ساخته وی گذاشته بود این‌گونه بیان توصیف کرد: شعری که آزادی را طلب می‌کند، و مضمون‌اش چنین است:   
بالِ من بگشا وُ از بندم رها کن   
پایم از این رشته های بسته وا کن
تا فرازِ کوه و صحرا     
دشت و دریا   
پُر کنم با نغمه‌های جاودانه…
و ادامه می‌دهد: این شعر بسیار مؤثر واقع  شد. ولی آهنگی که ساختم برای صلح از زبان کبوترهاست  که همیشه مظهر صلح‌اند:
ای کبوترهای رنگین، شادی دل‌های غمگین       
صلح‌تان پاینده بادا، مهرتان رخشنده بادا      
بعد رو به طبیعت می‌خواند:
ای صفایِ آبِ روشن، ای همه گل‌های گلشن      
دست‌تان بخشنده بادا…
سپس خطاب به بشر می‌سراید:
ای بشر، ای رازِ هستی، سازِ خوش‌آوازِ هستی         
ای کمالِ آفرینش، ای فروغِ  راهِ بینش
ای که تو سرچشمه آزادگی، سرلوحه لطفِ خدائی
ای که تو در عالمِ ذوق و هنر، چون آسمان، بی انتهائی
این گران‌جانی چرا؟، مرگ و ویرانی چرا؟!
استاد علی تجویدی  سپس به آهنگ‌ها و آثار خود اشاره کرد و گفت:
 به درستی نمی‌توانم بگویم چند اثر، اما می‌توانم بگویم متجاوز از ۳۰۰  تا ۳۵۰ آهنگ با کلام و بی کلام دارم. غالب آهنگ‌های مرا هر خواننده‌ای که خواند با همان آهنگ اول معروف شد، خانم حمیرا، خانم هایده و دیگر خوانندگان با خواندن آهنگ‌های من معروف شدند.
موسیقیِ ما را باید شناخت
تجویدی در پاسخ به پرسش علت جهانی نشدن موسیقی ایران چنین گفت:
به نطر من، موسیقی ما همیشه مهجور بوده، موسیقی ما مانند هنرهای دیگر مذموم شناخته می‌شده و حتی در نوشته‌ها ومقالاتم غالبا نوشته‌ام که در قدیم به موسیقیدان، زن، نمی‌دادند. ببینید، وقتی موسیقی این قدرمنحط ارزیابی شود معلوم است که ترقی نمی‌کند.  
یکی ازعلل درجا زدن موسیقی ما به این دلیل است که چون نتوانستیم موسیقی‌مان را مانند موسیقی جهانی مدلاسیون (مرکب خوانی) کنیم، غالبآ در همان دستگاه متوقف شده است. مرکب‌خوانی باید به وسیله موسیقیدانی صورت بگیرد که ذوق داشته باشد، اگر ذوق نداشته باشد و بخواهد مرکب‌خوانی کند خیلی تو ذوق خواهد زد. من آهنگی دارم به نام «شور کودکی» که مرحوم دلکش آن را اجرا کرده و در سه مقام ساخته شده، یکی در سه گاه، یکی شور و سومی در اصفهان و طوری این مدلاسیون صورت گرفته که شنونده احساس ناراحتی نمی‌کند. بعضی‌ها که مرکب‌خوانی می‌کنند به قدری ناهنجار است که کسی نمی‌تواند آن را گوش کند!
تجویدی در پاسخ  چه باید تا موسیقی ایرانی جهانی شود گفت: موسیقی ایرانی را باید شناخت، تا موسیقی ما رانشناسند لذت نمی‌برند. گرچه ماگام ماژور درماهور داریم و گام مینور که شبیه آن داریم در “راک ” بخصوص در مایه اصفهان ما انواعی از آنها را داریم، ولی شناخت موسیقی ایرانی لازمه‌اش این است که فرهنگ ایران شناخته شود. بنا بر این تا کسی فرهنگ ما را نشناسد از موسیقی ما لذت نمی‌برد، کما اینکه خود ما هم یعنی کسانی که از موسیقی غرب لذت نمی‌برند به دلیل اینست که فرهنگ غرب را نمی‌شناسند ولی وقتی کسی که فرهنگ غرب را می‌شناسد و گوش‌اش آشناست، معلوم  است لذت می‌برد. خود من هر وقت که  نیاز داشته باشم آهنگ‌های موتزارت و بتهوون را می‌شنوم و خیلی لذت می‌برم چون درس آن را خوانده‌ام و معلم، آنها را “آنالیز” کرده و بنا بر این از آنها لذت می‌برم. مثال بزنم،  الیویر مسیان یکی از بزرگ‌ترین موسیقیدانان غرب مدت بیست سال در هند ماند و موسیقی آن را مطالعه کرد تا فهمید موسیقی هند چه می‌گوید.  یا اینکه مرحوم مینوئی می‌گفت با راوی شانکار (سیتارنواز مشهور هند) کار کرد تا توانست یکی از آثار او را با ویلن و ایشان با ساز خود بنوازند.
ویژگی موسیقی ایرانی: ربع پرده
تجویدی آنگاه در مورد ویژگی موسیقی ایران که یهودی منوهین برجسته‌ترین نوازنده ویولون جهان نواختن ربع پرده را از ویژگی‌های موسیقی ایران می‌دانست، گفت: ویژگی موسیقی ما عبارت از مدها یا “گام “هائی است که داریم. مثلا در اروپا گام ماژور و مینور دارند، در ایران همین گام ماژور و مینور را داریم بعلاوه مدهائی که در غرب نیست ولی در شرق هست مثل شور، سه گاه، بخصوص چهارگاه که در هیچ جای دنیا نیست. اینست که ویژگی‌های موسیقی ما به خاطرپرده‌های سازنده آن است. این خیلی مهم است و حالا دنیای غرب هم متمایل شده به اینکه این موسیقی‌ها را بشناسد. الان موسیقی مدرن غرب دنبال همین است که نه تنها ربع‌پرده را می‌نوازند بلکه هر یک از فواصلی که بین دو نت (از دو، تا رِ) وجود دارد در موسیقی مدرن از آن استفاده می‌شود.
وی در مورد پرسش مربوط به انگیزه خاص در راز و رمز آثارش که به آنها جاودانگی داده است گفت:
تصور من فقط عشق است. یعنی عشق این آثار را به وجود آورد. من همان طور که در اوایل جوانی‌ام عاشق بودم، الان هم عاشق هستم و خوشبختانه عشق بوده که من کارائی خودم را از دست ندهم و همیشه دنبال این هستم که آهنگ جدیدی بسازم. می‌توانم بگویم سه نسل ازموسیقی من لذت بردند. آهنگ “یاد استاد” که منتشر شد نوار آن به تعداد زیادی فروش رفت  که بیشترین خریدار آن جوان‌های شانزده هفده ساله بودند.
استاد تجویدی در مورد بازنگری و تنظیم برخی از آثارش گفت: من از ۳۵ سال پیش که موسیقی علمی “هارمونی و ارکستراسیون” را خواندم ،آهنگ‌هایم را خودم تنظیم کردم، آن آهنگ‌هائی که متوجه شده‌اید مربوط به زمانی است که من هنوز آنها را تنظیم نمی‌کردم. البته اگر قرار شود من آهنگ‌های گذشته‌ام را بخواهم تکرار بکنم حتمآ با تنظیم جدید خواهد بود و این را بگویم که در آینده که من نیستم تمام این آهنگ‌ها پخش خواهدشد. اطمینان دارم، چون می‌دانم آهنگ‌های من خوشبختانه در میان یکایک مردم هست و مانند سرود ملی مردم بلدند و آنها را از بر هستند.
موسیقیدان بزرگ ایران در پاسخ این پرسش که آیا آنهائی که آن همه آثار بدیع برایشان ساختید و آنها را به اوج افتخار و معروفیت رساندید، نسبت به شما حق‌شناس بوده‌اند گفت: چرا، حق‌شناس بوده‌اند. من گله‌ای ازهیچ کدام‌شان ندارم . چند روز پیشترخانم دلکش زنگ زدند و ابراز علاقه فراوانی کردند، بخصوص زمانی که بیماربودم، خیلی محبت کردند. خانم حمیرا بارها به من تلفن کردند، نامه نوشتند، تمام کسانی که آهنگ‌های مراخواندند واقعا ممنون‌شان هستم و حق‌شناس بوده‌اند.
توصیه به جوانان
استاد تجویدی به کسانی که درآینده جای موسیقدانان نامداری چون خودش، پرویز یاحقی و مهندس همایون خرم را می‌گیرند توصیه کرد به طور کلی موسیقیدان ایرانی باید به ردیف‌های موسیقی ایرانی کاملآ واقف باشد، یعنی اِشراف داشته باشد و مفاهیم عاطفی ردیف را بداند، نه ردیفی که متأسفانه زده شده و غالبا تدریس نیز می‌شود و هیچ گونه جاذبه ندارد و من در کتابم اتفاقا به این موضوع اشاره کرده‌ام.
توصیه من به جوانان این است که موسیقی عاطفی‌مان را بشناسند. تصور می‌کنم با انتشار آخرین کتابم یک مقداری مسائل برای مردم بخصوص دانشجویانی که در دانشگاه‌ها هستند، روشن شده و توصیه‌ام به آنها اینست که روی ردیف‌های عاطفی حساس باشند.
استاد علی تجویدی موسیقیدان بزرگ ایران آخرین آرزوی زندگی خود پیش ازمرگ را این گونه توصیف کرد:
آرزو دارم مملکتی آزاد و آباد داشته باشیم و موسیقیدانان ما بتوانند جایگاه واقعی خودشان را پیدا کنند. آرزوی دیگرمن اینست که کتاب‌های دیگری که نوشته‌ام به چاپ برسانم.
استاد علی تجویدی در ۲۴ اسفند ۱۳۸۴ در سن ۸۶ سالگی در تهران درگذشت.
جالب است که خوانندگان زن معروف‌ترین ترانه‌های ساخت استاد علی تجویدی را خوانده‌اند: الهه، پوران، دلکش، مرضیه، حمیرا و هایده، از آن جمله ترانه‌های یاد کودکی، آتش کاروان، می‌گذرم، یاد من کن با صدای دلکش، صبرم عطا کن، پشیمانم با صدای حمیرا، سنگ خارا، دیدی که رسوا شد دلم با صدای مرضیه، آزاده، رفتم- رفتم با صدای هایده. همه این بانوان خواننده صداهایی بی‌همتا و ویژه داشتند که مانند آنها تا به امروز تکرار نشده است. از میان آنها تنها حمیرا با صدای جادویی خود در قید حیات است که یک ماه پیش در بهمن ماه ۹۳ کیهان لندن یک گفتگوی اختصاصی با او را منتشر کرد.
http://kayhanlondon.biz/fa/1393/12/24/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%AA%D8%AC%D9%88%DB%8C%D8%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%DB%8C%DA%A9-%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%DA%A9%D9%85%DB%8C%D8%A7%D8%A8%D9%85%D9%88%D8%B3/