ما آن خویشاوندان تنگدست و نیازمندیم، آن بدوی های عقب مانده، آن جامانده ها - آن کند ذهن ها، عقب نگه داشته شده ها، ناقص الخلقه ها، آس و پاس ها، ولگردها، انگل ها ، حقه بازها و هالو ها. احساساتی و از مد افتاده ایم، مثل بچه هاییم، بی خبریم، مشکل دار، ملو دراماتیک، آب زیرکاه، غیر قابل پیش بینی و به حساب نیامدنی . از آنهاییم که نامه ها را جواب نمی دهند ، که موقعیت های خیلی خوب را از دست می دهند ، که تا خرخره می نوشند، که وراجی می کنند، که روی پله دم در خانه هایشان می نشینند، که تاریخ تحویل کار یادشان می رود، بدقولیم، لاف زن، ناپخته، وحشتناک و بی نظم، از آنهایی که زود بهشان بر می خورد، آنهایی که تا حد مرگ فحش بار هم می کنند، اما نمی توانند رابطه شان را با هم قطع کنند، آنهایی که خوب بار نیامده اند، و می نالند اما مست شکست هایشان هستند .
ما روی اعصاب آدمها می رویم، افراطی هستیم، مایه افسردگی، و یک جورهایی بدشانس. مردم عادت دارند خوار و خفیفمان کنند. ما کارگرهای ارزانیم، از ما می شود هر جنسی را ارزانتر خرید؛ مردم روزنامه های کهنه شان را به ما می بخشند. نامه هایمان را شلخته تایپ می کنیم، و بی جهت هم طول و تفصیلشان می دهیم. مردم تا وقتی حالشان را بهم نزنیم، با ترحم به ما لبخند می زنند.
تا وقتی حرف تند و عجیب غریبی نزنیم؛ تا وقتی به ناخن هایمان زل نزنیم و دندان هایمان را نشان ندهیم، تا وقتی وحشی نشویم و گوشه و کنایه نزنیم .
گئورگی کنراد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر