۱۳۹۳/۱۰/۰۹

مجموعه ای به نام " هنر زندگی "


جناب خشایار دیهیمی رو باید قدر دانست و تاسیس انتشارات تازه به نام 'نشر گمان' توسط ایشان که هم ویراستار و سرپرست مجموعه هستند و هم مترجم رو به فال نیک گرفت!
عناوین مجموعه فلسفی بسیار جالبی در غالب مجموعه ای با عنوان "هنر زندگی" عرضه شده که طبق گفته جناب دیهیمی تقریبا پایانی ندارد قرار هست که هر ماه 2 کتاب عرضه شود و تا کنون 11 کتاب به بازار عرضه شده و من از این بابت خوشحالم ! خوندن این مجموعه رو به شدت توصیه میکنم.
در زیر قسمت هایی از سخن سرپرست مجموعه رو گنجانده ام :
فلسفه در همه کشورها و همه فرهنگ ها، از جمله کشور خودمان، واژه پر ابهتی است. کتابهای فلسفه هم غالباً در قفسه ها در جایی قرار می گیرند که متناسب با همین ابهتشان باشند. به اصطلاح خودمانی، آن بالای تاقچه. عموم مردم هم به دیده احترام به فلسفه می نگرند هم در عین حال از آن می ترسند. کمتر کتابخوان عادی به سراغ کتابی می رود که عنوان فلسفه را یدک می کشد. به نظر آنها فلسفه خواندن کار هر کسی نیست و بنابراین عطایش را به لقایش می بخشند و البته با وضع کنونی این تصور به دور از حقیقت هم نیست.
اما بگذارید کمی بیشتر مسئله را بشکافیم و توضیحاتی بدهیم. اکثرا سوالاتی که مطرح می شود این است که " فلسفه چیست ؟" و پاسخ معمولا دو بخش دارد : از نظر لغوی فلسفه" دوستداری حکمت" یا "عشق به حقیقت" است و از نظر رشته ای، دانشی نظری و غالباً انتزاعی. اما اولا این پاسخ تا چه حد مقرون به حقیقت است، ثانیا آیا این پرسش که "فلسفه به چه کار می آید؟ " پرسشی بهتر نیست؟
از نظر من فلسفه فقط رشته دانشگاهی نیست که در دانشگاه خوانده شود و مختص عده خاصی باشد که در این رشته تحصیل می کنند. فلسفه به همه تعلق دارد و همه ما از کودکی سوالاتی طرح می کنیم که جنبه فلسفی آشکاری دارند. شاید کمتر کسی باشد که این سوال های فشرده در این بیت گاه به گاه به ذهنش خطور نکرده باشد:
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود/به کجا می روم آخر ننمایی وطنم.
در واقع همه این سوال ها فلسفی هستند : از کجا آمده ایم، که هستیم، چه باید بکنیم، معنای زندگی مان چیست، و عاقبت کارمان چه. تولد، مرگ، خوشبختی، نیکی، بدی، معیارهای زندگی و همه خصائل انسانی در دل این سوال های فشرده نهفته اند. پس درست است که ما همه فیلسوف حرفه ای نیستیم اما همه مان به مسائل فلسفی، در عیان و نهان، فکر می کنیم و این فکر کردنمان بر شیوه زندگی و عملمان تاثیر می گذارد. پس فلسفه در این معنا یک دانش انتزاعی به درد نخور مختص عده قلیلی نیست. کتابهای "فیلسوفان هنر زندگی" با ما سخن می گویند و ما از طریق سخن گفتن با آنها به شیوه ها و راه های درست تر عمل کردن، چه برای اعتلای خودمان، چه برای زیستنی کردن جهان و کاستن از درد ها و افزودن بر شادی ها پی می بریم. متاسفانه در کشور ما هم نظر اغلب نویسندگان و مترجمان فلسفه معطوف به کتابهای نظری سیستماتیک است. کتابهایی که خوانندگان احساس می کنند که نویسنده اش اصلا تلاش نمی کند تا زندگی را با همه آشوب هایش، پوچی هایش، دردهایش، خوشی هایش، سرخوردگی هایش، اضطراب هایش و خلاصه فراز و نشیب هایش درک کند، درگیرشان شود و ما را نیز همراه با خودش درگیرشان کند. برعکس، این احساس به خواننده دست می دهد که با عقایدی انتزاعی روبروست که تقریبا هیچ ربطی به واقعیت ندارند. اما واقعیت این است که ما در زندگی مان با همه این پدیده ها سر و کار داریم و نیازمندیم که هر چه بیشتر از وضع زندگی مان و خصوصا احساساتمان سر دربیاوریم، دست به داوری های ارزشی بزنیم و مبنایی برای این داوری های ارزشی پیدا کنیم. فراتر از همه، ما سخت نیازمند درک معنای زندگی و آشنایی با" هنر زندگی " هستیم. اما مجموعه کتابهای فلسفی که در ایران منتشر می شوند کمتر به این مسائل می پردازند و در نتیجه ما به لبه پرتگاهی دوسویه کشانده می شویم که یک سویش یا وانهادن فلسفه و یا صرفاً تبدیل این کتابها به کتابهای بالای تاقچه ای برای قمپز در کردن است، و در سوی دیگرش، روی آوردن به کتابهای به اصطلاح " زرد " به قلم افرادی است که پاسخ های دم دستی به این سوالها می دهند و راه حل های یکسان آسان برای همه مشکلات همگان پیش پا می نهند که همه با آنها آشنا هستیم : 40 راه برای خوشبختی، 20 راه برای غلبه بر اضطراب، 50 توصیه برای زندگی زناشویی، و ... انگار انسانها ماشین هستند و می توان برای مشکلات افراد، که نام مشترک اما کیفیت متفاوت دارند، راه حل یکسانی عرضه کرد که کارگر هم بیفتد. این کتابها اکثراً به نظر من خطرناک هم هستند، زیرا افراد را از اندیشیدن به مسائل و مشکلات معاف می کنند و نسخه ای می پیچند که همه به یکسان از آن استفاده کنند.
این موقعیتی خطیر است که جامعه ما و آحادش را تهدید می کند. البته هرگز نمی توان با اغراق ادعا کرد که مثلا با چنین مجموعه ای می توان به چنین نیاز معطل مانده ای پاسخ داد، اما به هر حال شاید گامی کوچک در این راه باشد. انتشار کتابهای فلسفی که نه فقط با صدای عقل، بلکه با شور زندگی، با ما درباره مسائلمان سخن می گویند، آن هم نه با اعلام حکم قطعی در هر مورد، که قطعا در توان هیچ کس نیست، بلکه با نور تاباندن بر زوایای تاریک و پیچیدگی های مسائل زندگی و دعوت از خود ما برای تفکر بیشتر و یافتن راه حل های مخصوص به خودمان، یعنی فکر کردن به"هنر زندگی" با مدد گرفتن از تجربه دیگران.
عناوین این مجموعه پرشمارند و طبیعتاً بعضی حتی عناوین مشترک یا شبیه به هم دارند، زیرا اینها مسائلی است که تقریبا همه فیلسوفان هنر زندگی دغدغه اش را دارند : معنای زندگی، خوشبختی، نوعدوستی، سرشت بشر، فضیلت، مبانی ارزش ها، شخصیت، همزیستی مسالمت آميز، ترس، درد، بیماری، ملال، و...
و اما کتابهای چاپ شده :
1- کمونیسم رفت ، ما ماندیم و حتی خندیدیم اثر اسلاونکا دراکولیچ نرجمه رویا رضوانی
2- بخشودن اثر ایوگارارد و دیوید مک ناتون ترجمه خشایار دیهیمی
3- گفتار در بندگی خودخواسته اثر اتیین دولابوئسی ترجمه لاله قدکپور
4- بنیانی علمی برای جهانی عقلانی اثر پل دیویس ترجمه محمد ابراهیم محجوب
5- فلسفه ترس اثر لارس اسوندسن ترجمه خشایار دیهیمی
6- مرگ اثر تاد می ترجمه رضا علیزاده
7- من اثر مل تامپسون ترجمه سونا انزابی نژاد
8- اعتراف اثر لف تالستوی ترجمه آبتین گلکار
9- بیماری اثر هوی کرل ترجمه احسان کیانی خواه
10- دروغ/اراده آزاد اثر سام هریس ترجمه خشایار دیهیمی
11- کاروان امید اثر لسلی اسکرای وینر ترجمه محمد ابراهیم محجوب

۱۳۹۳/۰۹/۲۰

به غریبان کاشف غار

ما آن خویشاوندان تنگدست و نیازمندیم، آن بدوی های عقب مانده، آن جامانده ها - آن کند ذهن ها، عقب نگه داشته شده ها، ناقص الخلقه ها، آس  و پاس ها، ولگردها، انگل ها ، حقه بازها و هالو ها. احساساتی و از مد افتاده ایم، مثل بچه هاییم، بی خبریم، مشکل دار، ملو دراماتیک، آب زیرکاه، غیر قابل پیش بینی و به حساب نیامدنی . از آنهاییم که نامه ها را جواب نمی دهند ، که موقعیت های خیلی خوب را از دست می دهند ، که تا خرخره می نوشند، که وراجی می کنند، که روی پله دم در خانه هایشان می نشینند، که تاریخ تحویل کار یادشان می رود، بدقولیم، لاف زن، ناپخته، وحشتناک و بی نظم، از آنهایی که زود بهشان بر می خورد، آنهایی که تا حد مرگ فحش بار هم می کنند، اما نمی توانند رابطه شان را با هم قطع کنند، آنهایی که خوب بار نیامده اند، و می نالند اما مست شکست هایشان هستند .
ما روی اعصاب آدمها می رویم، افراطی هستیم، مایه افسردگی، و یک جورهایی بدشانس. مردم عادت دارند خوار و خفیفمان کنند. ما کارگرهای ارزانیم، از ما می شود هر جنسی را ارزانتر خرید؛ مردم روزنامه های کهنه شان را به ما می بخشند. نامه هایمان را شلخته تایپ می کنیم، و بی جهت هم طول و تفصیلشان می دهیم. مردم تا وقتی حالشان را بهم نزنیم، با ترحم به ما لبخند می زنند.
تا وقتی حرف تند و عجیب غریبی نزنیم؛ تا وقتی به ناخن هایمان زل نزنیم و دندان هایمان را نشان ندهیم، تا وقتی وحشی نشویم و گوشه و کنایه نزنیم .
گئورگی کنراد

۱۳۹۳/۰۹/۱۱

مردی که از مردم سرزمینش طلبکار نبود، چمدانش را بست

وداع تلخ آیدین با هنر و مهاجرت از ایران؛
برای آغداشلو پس ۶۰ سال نقاشی، حتی یک نوبت نمایش آثارش در حوزه هنرهای معاصر نیز فراهم نشد، چه رسد به قدردانی منزلت‌ و جایگاه هنری‌اش که در سراسر جهان خریدار دارد و این اتفاقی است که هنرمندان جوانی را مأیوس خواهد کرد و با خود خواهند گفت: «اگر آیدین آغداشلو چنین سرنوشتی می‌یابد، ما چه سرنوشتی خواهیم یافت؟»

وداع آیدین آغداشلو با نقاشی و هنر که در آخرین گفتارش بیان شد، تلخ بود؛ اما آنچه تلخ‌تر بود، وداعش با خاک وطن بود و رفتن و گذشتنش از این دیار که سخت برای رسیدن به قله‌ هنرش شصت سال کوشیده است. او بدون آنکه حتی خود را طلبکار بداند، چمدانش را بسته و می‌رود، ولی آیا هنر ایرانی بدهکار او نیست و جایگاه آغداشلو در منظر متولیان فرهنگ ایران سرزمین دیده پس از شش دهه شد؟

به گزارش «تابناک»، «امشب بهترین لباس‌هایی را که داشتم پوشیدم و برای اینکه به چشم هنرمند و دوست ۴۵ ساله‌ام بیایم، پیراهن آبی بر تن کردم. در تمام این سال‌ها و در بد‌ترین و بهترین لحظه‌ها آیدین آغداشلو در کنارم بود و رنج‌های مرا دفن کرد و من غصه‌ها و حرف‌هایم را با او تقسیم کردم. او با صبوری گوش داد و گاهی آرامم کرد، زیرا او فروتن و شکیباست و از مردم این سرزمین طلبکار نیست. آیدین می‌داند که سهمش از این جهان چقدر است. به همین دلیل هم نمی‌گوید، ‌چرا مردم قدرش را نمی‌دانند‌ و من در تمام این ۶۸ سال زندگی‌ام نگران دو دست آیدین بودم و فکر می‌کردم که اگر این دو دست آسیب ببیند چه می‌شود؟» 

این یادآوری‌های متفاوت را احمدرضا احمدی چندین سال پیش درباره رفیق سال‌های دیرینش، آیدین آغداشلو در مجلسی بر زبان آورد که کتابی از این نقاش، طراح و نویسنده برجسته ایران زمین رونمایی شده بود. احمدی به سادگی اشاره کرد، آیدین هیچ‌گاه طلبکار نبوده و غوغای رسانه‌ای به راه نینداخته که چرا به او نشانی در شانش ندادند و یا چرا جایزه‌ای به بزرگی و اعتبار جایگاه هنری‌اش دریافت نکرده است و این یکی از تفاوت‌های کوچک این هنرمند خوش‌چهره با بسیاری از هنرمندان هم‌عصرش است. 

آیدین آغداشلو، فرزند محمد بیک آغداشلو (حاجی اوف)، در سال ۱۳۱۹ در رشت، به دنیا آمد. یازده ساله بود که پدرش را از دست داد و پس از آن به همراه مادرش به تهران آمد و در سال ۱۳۳۲ وارد دبیرستان جم در محله قلهک ‌و هم‌داستان عباس کیارستمی شد. سخت زندگی کرد و همین سختی او را در مسیری انداخت که در‌‌ همان دوران آثاری متفاوت خلق کند.

آیدین درباره این دوران در گفت و گویی که میان او و کیارستمی برای مرور خاطرات آن سال‌ها گذشته بود، یادآور شده بود: «جایی داشتم می‌گفتم که همیشه گرسنه بودم. آن موقع درختی بود به نام «تَه» در خرابه‌ای نزدیک مدرسه‌مان که می‌رفتیم و میوه‌های آن را می‌خوردیم! میوه‌هایش کمی بزرگ‌تر از یک دانه لپه بود و کل میوه فقط هسته بود و قشر دورش به نازکی کاغذ! از درخت بالا می‌رفتیم و این میوه‌ها را می‌خوردیم و کیف می‌کردیم!»

هنگامی که آغداشلو چهارده ساله بود، اولین اثر نقاشی‌اش به‌ فروش رسید. دو سال بعد، او طراحی گرافیک را در مؤسسه تبلیغاتی آشنا آغاز کرد و چندی بعد در بخش تبلیغاتی روزنامه اطلاعات مشغول به کار شد. آغداشلو در نوزده سالگی به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران رفت و در سال ۱۳۴۶، از ادامه تحصیل منصرف شد. اولین مقاله‌اش را در زمینه نقد هنری در مجله اندیشه و هنر انتشار ‌و از آن پس نگارش نقد هنری و ادبی را ادامه داد.
این هنرمند تأثیرگذار از سال ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷ در هنرستان هنرهای زیبای پسران و دانشکده هنرهای تزئینی به تدریس مشغول بود و در ‌همین سال‌ها در انجمن ایران و آمریکا در تهران یک نمایشگاه انفرادی نقاشی برگزار کرد. آغداشلو مجموعه‌ای از کتاب‌ها و نسخه‌های خطی را که جمع‌آوری کرده بود، در موزه نگارستان به نمایش گذاشت و چندی بعد برنامه‌ای با عنوان شیوه‌های دیدن برای تلویزیون ملی ایران ساخت. 

او به نگارش، طراحی و اجرای فیلم‌نامه‌ای به نام رنگین کمان پرداخت که شامل نقاشی‌های متحرک بود و نویسندگی و اجرای دو فیلم مستند درباره خوشنویسی و کاشی‌کاری در معماری کهن ایرانی را بر عهده گرفت. آغداشلو در تأسیس موزه رضا عباسی در سال ۱۳۵۶ نقش مؤثرى داشت و به سرپرستى آن منصوب شد. مشارکت در تأسیس و برنامه‌ریزی موزه هنرهای معاصر تهران، موزه کرمان و موزه خرم‌آباد از دیگر فعالیت‌های او در این زمینه است. 

او یک سال پس از انقلاب اسلامی کار گرافیک را از سر گرفت و از سال ۱۳۵۹ در دانشکده هنر دانشگاه الزهرا، دانشگاه آزاد و دانشگاه کرمان تدریس کرد و در ضمن به ایراد بیش از ۲۰۰ سخنرانی در ایران و خارج از کشور پرداخت. آغداشلو از سال ۱۳۵۹ نقاشی را در سطح وسیعی آغاز ‌و از آن پس در بیش از سی نمایشگاه گروهی شرکت کرد. سال ۱۳۶۰ کلاس‌های نقاشی کارگاه آزاد «هنرکده آزاد» توسط آیدین آغداشلو تأسیس شد. 

آغداشلو در زمینه نوشتن و ساخت فیلم مستند درباره هنر ایران نیز فعالیتش را ادامه داد و مجموعه سیزده قسمتی با عنوان به سوی سیمرغ را درباره تاریخ نقاشی ایران تا قرن چهاردهم هجری برای صدا و سیما ساخت. او تا سال ۱۳۸۵ چندین کتاب منتشر کرد که از آن جمله می‌توان به تک چهره‌ها، این دو حرف، آقا لطفعلی صورتگر شیرازی و سال‌های آتش و برف اشاره کرد. او پس از این راه پرفراز و نشیب در قله می‌نشیند.

آغداشلو یکی از معدود برجستگان هنرهای تجسمی ایران است که مردم به چهره می‌شناسندش و به همین سان او را می‌ستایند و شاید همین قدرشناسی مردم است که سال‌ها آیدین را در این دیار نگه داشته است؛ اما حال این پیرمرد موسپید با این کوله بار تجربه، قصد ترک وطن را به دیاری دیگر دارد و ‌دیگر فرصتی پیش نخواهد آمد تا چهره جذاب این هنرمند شاخص را در تهران دید. او‌ پیش از رفتن، قلم ‌بر زمین خواهد گذاشت و دیگر اثری تا اطلاع ثانوی خلق نخواهد کرد. 

اینکه او قصد ندارد اثری خلق کند، تلخ‌ترین واقعه‌ای است که در این سال‌ها در هنرهای تجسمی رخ داده؛ اما رفتن آیدین از ایران از آن هم تلخ‌تر است و یک نهیب به همه مسئولان فرهنگی این مملکت از صدر تا ذیل است. برای آغداشلو پس شصت سال نقاشی، حتی یک نوبت نمایش آثارش در حوزه هنرهای معاصر نیز فراهم نشد، چه رسد به قدردانی منزلت‌ و جایگاه هنری‌اش که در سراسر جهان خریدار دارد؛ این اتفاقی است که هنرمندان جوانی را مأیوس خواهد کرد و با خود خواهند گفت: «اگر آیدین آغداشلو چنین سرنوشتی می‌یابد، ما چه سرنوشتی خواهیم یافت؟»!

باید همچون احمدرضا احمدی نگران دست‌های آغداشلو بود که پس از نمایش کارنامه اعمالش، به سنجاب‌ها و گنجشک‌های بوم و بر دیگری دانه داد. او رفتنش از این دیار و توقف قلمش بر بوم نقاشی ـ‌ هر دو تا زمان نامشخص ـ را نه اتفاقی شگرف که به برخاستن گنجشک از قله تعبیر می‌کند؛ اما بعید نیست ‌حتی لرزش برخاستن یک گنجشک، بهمنی را روی سر ساکنان دامنه کوهستان روان کند و یا حداقل نوای خوش‌الحانش در این کوهستان نپیچد و ساکنان این گوشه از دنیا را غمگین‌تر سازد.

http://www.tabnak.ir/fa/news/454192/%D9%85%D8%B1%D8%AF%DB%8C%20%DA%A9%D9%87%20%D8%A7%D8%B2%20%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85%20%D8%B3%D8%B1%D8%B2%D9%85%DB%8C%D9%86%D8%B4%20%D8%B7%D9%84%D8%A8%DA%A9%D8%A7%D8%B1%20%D9%86%D8%A8%D9%88%D8%AF%D8%8C%20%DA%86%D9%85%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%20%D8%B1%D8%A7%20%D8%A8%D8%B3%D8%AA