۱۳۹۳/۰۷/۲۰

" من او را دوست داشتم "

احساسات و تاثیرات انسانی در سطر سطر این کتاب موج می زند . پس از خواندن کتاب بخش هایی از آن در جایی از وجود شما رخنه می کند و با شما می ماند ؛ این نکته بدیعی است و با خواندن هر کتابی اتفاق نمی افتد ، آنا گاوالدا نویسنده زبردستی است .
نقاب تکبر و خود محوری را از چهره برداشتن نیاز به تکاپویی صادقانه دارد تا به ناگاه دریابیم که آری ، گویی بسیاری از اوقات یا دست کم گاهی اوقات آدمی برای لمس خوشبختی ناب ، ناگزیر است دست به انتخاب های دردآور بزند .
گاه رفتن از سرِ شهامت است و ماندن از سرِ بزدلی .
چقدر باید بگذرد تا آدمی بوی تنِ کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟ و چقدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت ؟
حقِ اشتباه ترکیب بسیار کوچکی از واژه ها ، بخش کوچکی از یک جمله، اما چه کسی این حق را به تو خواهد داد ؟ چه کسی جز خودت؟ 

" من او را دوست داشتم " رمان بسیار زیبایی است . واژه هایی بسیار ساده ، بسیار پرورده و به جا مانند نت های موسیقی برای گفتن واقعیت های ژرف و پیچیده . " من او را دوست داشتم " رمانی سرشار از زندگی لیکن اندوهناک است . داستان عشقی جانگداز که با ظرافت تمام روایت می شود ، و از همان شبی که آن را می خوانیم دلمان می شکند چرا که با دلخوری درمی یابیم گاوالدا درباره خود ما حرف می زند ، درباره ناکامی ما، دروغ های ما ، بزدلی و تسلیم شدن های ما .
رمان " من او را دوست داشتم " که در سال 2002 به چاپ رسید ، گفتگویی طولانی میان زنی جوان و پدر شوهرش است . شوهرِ زن تازه ترکش کرده و پدرشوهر به او می گوید چگونه عشق بزرگش را به دلیل اشتباهاتش از دست داده است .
عشق در کارهای آنا گاوالدا همچون زندگی ، موضوعی اساسی است . عشق می تواند خوشبختی آفرین و اسرارآمیز و در عین حال دردآور و صدمه زننده باشد. " به آدمهایی که زندگی احساسی شان در درجه دوم اهمیت قرار دارد به گونه ای رشک می برم ، آنان  شاهان این دنیایند ، شاهانی روئین تن .
آنا گاوالدا توجه ویژه ای به انسانهایی دارد که در زندگی سرکیسه شده اند ، سرخوردگان و تیپ های تباه شده ، فرقی نمی کند ثروتمند، فقیر ، جوان ، پیر ، روشنفکر و یا کارگری ساده باشند . به نظر او هر انسانی دارای نقطه ضعفی است . او به کسانی که خود را بدون نقطه ضعف می نمایانند و گویی هرگز دچار تزلزل نمی شوند ، اعتماد ندارد .
" فکر میکنم راهی وجود دارد تا بتوان از واقعیات تلخ و ناخوشایند به آرامی سخن گفت . به هر حال بهترین راه برای بیرون رفتن از کسادیِ بازار روزمرگی همین است .
برگرفته از مقدمه و متن رمان " من او را دوست داشتم " آنا گاوالدا

هیچ نظری موجود نیست: