علی رغم همه ادعاهای کهکشانی که ما ایرانی ها از خودمان داریم و تصور می کنیم مرکز ثقل جهان هستیم ... ولی ما چه در عرصه فلسفی و چه در عرصه عمل به یک نظریه کانونی زندگی معقول نرسیده ایم ... چرا ایرانی در اروپا، آمریکا و حتی امارات موفق می شود؟ چون وارد یک سیستم می شود و مجبور می شود قاعده مند و قانونی رفتار کند ... ما یک نظریه کانونی زندگی ایجاد نکرده ایم نه سنتی هستیم نه غربی نه اسلامی، عدالت برای ما یک بحث جذاب برای سخنرانی است اما به عنوان یک جامعه نظریه عدالت نداریم، امور ما عمدتا تحت تاثیر هیجان، احساس، عقده، کمبودهای روانی و حتی حسادت و کینه است؛ ایرانی ها ظرفیت تشکل ندارند، به قدری «تفرد» در ما موج می زند که اجازه نمی دهد افراد برای منافع خودشان هم شده بخواهند دور هم جمع شوند و به هدف مشترک برسند ... جان لاک از 1623 تا 1704، ولتر فرانسوی از 1694 تا 1778، روسو از 1712 تا 1778، منتسکیو از 1689 تا 1755 عصر روشنگری را شکل دادند، ابتدا عقلانیت فلسفی شکل گرفت بعد نتیجه آن ظهور دانشمندان بود که عقلانیت ابزاری را آوردند ... مطالعات انجام شده به ما نشان می دهد که مردم انگلستان در اواسط قرن نوزدهم می دانستند که منافع ملی شان چیست و تشکل داشتند، بین سال های 1837 تا 1901 در انگلستان 60 هزار عنوان رمان چاپ شده است، این تیراژ کتاب که فقط در مورد رمان است، نشان می دهد که مردم جامعه انگلستان چه قدر مطالعه می کنند و مردم جامعه چه قدر به وضعیت خودشان علاقه مند هستند و بالای 80 درصد مردم جامعه انگلستان در اواسط قرن نوزدهم با سواد بودند، در سال 1810 در انگلستان روزنامه غیر دولتی وجود دارد ... شخصیت ملی و فرهنگی ما ایرانیان نسبت به مسائل اجتماعی جدی نیست، ایرانی ها هوش فراوانی برای تحصیل و منافع شخصی دارند اما "هوش اجتماعی" ضعیفی دارند ... نیمکره ذهنی ایرانی با نیمکره عملی اش سازگاری ندارد ... مدعیان قدرت در ایران هنوز نمی توانند فراتر از ایدئولوژی خودشان و برای ایران فکر کنند ... شناخت ما از غرب در بهترین حالت گزینشی است، جهان و غرب را آن گونه که هست نشناخته ایم.
دکتر محمود سریع القلم. ماهنامه مهرنامه، شماره 29
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر