۱۳۸۹/۰۳/۰۷

نامه عمر ابن خطاب به یزدگرد سوم پادشاه ساسانی و پاسخ یزدگرد سوم


اصل این نامه در موزه لندن نگهداری می گردد


 
از: عمربن الخطاب خلیفه المسلمین

به : یزدگرد سوم شاهنشاه پارس


یزدگرد! من آینده خوبی برای تو و ملتت نمی بینم مگر اینکه پیشنهاد مرا قبول کرده و بیعت نمایی. زمانی سرزمین تو بر نیمی از جهان شناخته شده حکومت میکرد لیکن اکنون چگونه افول کرده است؟ ارتش تو در تمام جبهه ها شکست خورده و ملت تو محکوم به فناست. من راهی برای نجات به تو پیشنهاد می کنم... شروع کن به عبادت خدای یگانه ، یک خدای واحد ، تنها خدایی که خالق همه چیز در جهان است.. ما پیغام او را برای تو و جهان می آوریم ، او که خدای حقیقی است.. آتش پرستی را متوقف کن ، به ملتت فرمان ده آتش پرستی را که کذب می باشد متوقف کنند و به ما بپیوندند برای پیوستن به حقیقت.

الله خدای حقیقی را بپرستید ، خالق جهان را. الله را پرستش نمایید و اسلام را بعنوان راه رستگاری خود قبول کنید... اکنون به راههای شرک و پرستش کذب پایان داده و اسلام را بعنوان ناجی خود قبول کنید. با اجرای این تو تنها راه بقای خود و صلح برای پارسیان را پیدا خواهی نمود. اگر تو بدانی چه چیزی برای پارسیان بهتر است ، تو این راه را انتخاب خواهی کرد. بیعت تنها راه می باشد.

الله اکبر

محل امضای عمر

خلیفه المسلمین عمربن الخطاب



پاسخ یزدگرد سوم به عمر بن خطاب

از: شاهنشاه ، شاه پارس و غیره ، شاه کشورها ، شاه آریایی ها و غیر آریایی ها ، شاه پارسها و ديگر نژادها و نیز تازیان ، شاهنشاه پارس ، یزدگرد سوم ساسانی.

به: عمربن الخطاب ، خلیفه تازی


به نام اهورا مزدا ، آفریننده جان و خرد. تو در نامه ات نوشته ای می خواهی ما را بسوی خداوندت الله اکبر هدایت کنی ، بدون دانستن این حقیقت که ما که هستیم و ما چه را پرستش می نماییم!

شگفت انگیز است که تو در جایگاه خلیفه تازیان تکیه زده ای! با اینکه خردت به مانند یک ولگرد پست تازی است ، ولگردی در بیابان تازیان ، و مانند یک مرد قبیله ای بادیه نشین!

مردک! تو به من پیشنهاد می کنی که یک ایزد یگانه و یکتا را پرستش نمایم بدون اینکه بدانی هزاران سال است که پارسها ایزد یکتا را پرستش نموده اند و پنج نوبت در روز او را عبادت می نمایند! سالهاست که در این سرزمین فرهنگ و هنر ، این راه عادی زندگی بوده است.

زمانیکه ما سنت میهمان نوازی و کردارهای نیک را در گیتی پایه گذاری نموده و پرچم ' پندار نیک ، گفتار نیک ، کردار نیک ' را برافراشتیم ، تو و نیاکانت بیابان گردی می کردید ، سوسمار می خوردید زیرا که چیز دیگری برای تغذیه خود نداشتید و دختران بیگناه خود را زنده بگور می نمودید!

مردم تازی هیچگونه ارزشی برای آفریدگان خداوند قایل نیستند! شما فرزندان خدا را گردن می زنید ، حتی اسیران جنگی را ، به زنان تجاوز می کنید ، دختران خود را زنده بگور می نمایید ، به کاروانها یورش می برید ، قتل عام می کنید ، زنان مردم را دزدیده و اموال آنها را به یغما می برید! قلب شما از سنگ ساخته شده ، ما تمام این اعمال اهریمنی را که شما مرتکب می شوید محکوم می کنیم. چگونه شما می توانید به ما راه خدایی را تعلیم داده در حالیکه این گونه اعمال را مرتکب می شوید؟

تو به من می گویی پرستش آتش را متوقف کنم! ما ، پارسها عشق آفریدگار و نیروی او را در روشنی آفتاب و گرمای آتش مشاهده می نماییم. روشنی و گرمای آفتاب و آتش ما را قادر می سازد تا نور حقیقت را مشاهده نموده و قلبهایمان را به آفریدگار و به یکدیگر شعله ور نماییم. به ما کمک می کند تا به یکدیگر مهر بورزیم ، ما را روشن نموده و قادر می سازد تا شعله مزدا را در قلبهایمان زنده نگهداریم.

خداوندگار ما اهورا مزداست و عجیب است که شما مردم نیز او را تازه کشف کرده و او را بنام الله اکبر نامگذاری نمودید. اما ما مثل شما نیستیم ، ما با شما در یک رده نیستیم. ما به نوع بشر کمک می کینم ، ما عشق را در میان بشریت می گسترانیم ، ما نیکی را در زمین می گسترانیم ، هزاران سال است که ما در حال گسترش فرهنگ خود بوده اما در راستای احترام به فرهنگهای دیگر گیتی ، درحالیکه شما بنام الله سرزمین های دیگر را مورد تاخت و تاز قرار می دهید

شما مردم را قتل عام می کنید ، قحط وقلا می آورید ، ترس و فقر برای دیگران ، شما به نام الله اهریمن می آفرینید. چه کسی مسئول این همه بدبختی است؟

آیا این الله است که به شما فرمان می دهد تا بکشید ، غارت نمایید و تخریب کنید؟ آیا این شما رهروان الله هستید که بنام او این اعمال را انجام میدهید؟ یا هردو؟

شما از گرمای بیابان ها و سرزمینهای سوخته بی حاصل و بدون منابع برخاسته ، شما می خواهید از طریق لشگر کشی و زور شمشیرهایتان به مردم درس عشق به خدا دهید ، شما وحشیان بیابانی هستید ، در حالیکه می خواهید به مردم شهر نشین مانند ما که هزاران سال است در شهرها زندگی می کنند درس عشق به خدا بدهید! ما هزاران سال فرهنگ در پشت سر داریم ، که به راستی یک ابزار نیرومند می باشد! به ما بگویید؟ با تمام لشگر کشی هایتان ، توحش ، کشتار و قحط و قلا بنام الله اکبر ، شما به این ارتش اسلامی چه آموخته اید؟ شما چه چیز به مسلمانان آموخته اید که بر آن ابرام می ورزید تا آنرا به دیگر ملل غیر مسلمان نیز بیاموزید؟ شما چه فرهنگی از این الله خود آموخته اید ، که حالا می خواهید به زور آنرا به دیگران تعلیم دهید؟

افسوس آه افسوس... که امروز ارتش های پارسی از ارتش شما شکست خورده اند. اکنون مردم ما می باید همان خدا را پرستش نماییند ، همان پنج نوبت در روز را ، اما با زور شمشیر و او را به عربی عبادت نمایند .. پیشنهاد می نمایم تو و دار و دسته راهزنت بساط خود را جمع کرده و به بیابانهای خود به جایی که در آن زندگی می کردید برگردید. آنها را به جایی برگردان که در آن عادت به سوختن در گرمای آفتاب را دارند ، زندگانی قبیله ای ، خوردن سوسمار و نوشیدن شیر شتر ، من اجازه نخواهم داد که تو دار و دسته راهزنت را در سرزمین های حاصلخیر ، شهرهای متمدن و ملت شکوهمند ما آزاد گذاری. این 'جانوران قسی القلب ' را ، برای قتل عام مردم ما ، دزدیدن زنان و فرزندان ما ، تجاوز به زنان ما و فرستادن دخترانمان به مکه بعنوان اسیر ، آزاد مگذار! به آنها اجازه نده تا بنام الله مرتکب اینگونه اعمال شوند ، به رفتار جنایتکارانه خود پایان ده.

آریایی ها بخشنده ، گرم ، میهمان نواز و مردمی نجیب بوده و هرجایی که رفته اند آنها بذر دوستی خود را گسترانده اند ، عشق و خرد و حقیقت. بنابراین ، آنها نباید تو و مردمت را برای رفتار جنایتکارانه و راهزنی مجازات نمایند.

من از تو درخواست می کنم که با الله اکبر خودت در بیابانهایت بمان و به شهرهای متمدن ما نزدیک مشو زیرا که اعتقادات تو ' خیلی مهیب ' و رفتارت ' بسیار وحشیانه ' می باشد.

محل امضای یزدگرد سوم

شاهنشاه یزدگرد سوم ساسانی

۱۳۸۹/۰۳/۰۲

خردادماه هم رسید ...


 سلام دوستان ماه خرداد هم رسید !!! چقدر زود گذشت این یکسال !!! جدا از تمام رنج و درد و ظلمی که بر مردم روا داشته شده و هنوز هم در حیرتم از این همه وقاحت  و سنگدلی ، حالا  دارم خودم رو برای یه سفر آماده میکنم که فارق از همه کس و همه چیز برم توی دل طبیعت و  برای دلم عکاسی کنم ... خیلی دوست دارم برم سوباتان اونم از جاده اسالم - خلخال ....  دو سال پیش بود  که با تعدادی از دوستان خوبم رفتیم سوباتان و هنوز هم فکر میکنم بهترین سفری بود که رفتم با اینکه  در این سفر مورد حمله یک فروند سگ گله قرار گرفتم و کمرم آسیب دید  و اگه راستشو بخواین کلی ترسیده بودم ( ...ه بودم .......... ) هم اینکه یکی از دوربین هایم هم به ملکوت پیوست !!! واقعا دلم میخواد دوباره با همون دوستان خوب همکلاسیم این سفر رو برم و  یکسری اشتباهات  اخلاقی رو در حق یکی از دوستانم جبران کنم ... دلم میخواد برم قلعه بابک ....  دلم میخواد برم خیلی جاها که نرفتم و آرزوی دیدنشون رو دارم  ... باید خودم رو آماده کنم برای یه سفر با دوستان همیشه خوبم و به همراه کوله پشتی و دوربینهام ... 

این مطلب که از استاد شجریان قرار دادم کلا برایم خوشایند هست که هنرمندی با این آوازه در کنار مردم بوده، هست و خواهد بود و خوشحالم از اینکه در روزگاری بسر میکنم که تونستم با  آواز ایشون زندگی کنم ...
آواز خوانی برای همیشه مردمی

اگر بخواهيم در عالم موسيقي، شخصي را انتخاب کنيم که مردمي تر از ديگران بوده بي شک نام استاد محمد رضا شجريان به ذهنمان خطور مي کند.
در اين يادداشت به زحمت هايي که استاد براي موسيقي کشيده اند ويا موفقيت هايي که به دست آورده اند نمي پردازم ، زيرا که نه سواد کافي براي پرداختن به اين مقوله ي مهم و تخصصي را دارم و نه در اين بحبوحه جاي اين گونه سخنان است.
در اين يادداشت تنها به موقيعت اجتماعي استاد اشاراتي مي کنم.
فارغ از استعداد و پشتکار هنري استاد که باعث شده است که ايشان ساليان سال در دل مردم خانه داشته باشند،از منظر اجتماعي اولين واکنش استاد برمي گردد به سال 56 که ايشان همراه اعضاي شيدا و عارف و استاد بي نظير غزل پارسي ه.ا.سايه در واکنش به حضور نيروهاي نظامي از راديو استعفا دادند.
واکنش دوم در همان سالهاي 56-57 بود که ايشان همراه افراد نام برده اقدام به تاسيس کانون فرهنگي-هنري چاووش کردند.
در اين کانون که مصادف شد با انقلاب 57 تصنيف هاي بسيار زيبا و به خصوص ميهني در توصيف مجاهدتهاي مردم در آن سالها ضبط و اجرا شده در دسترس عموم قرار گرفت.
اشاره اي ميکنم به چند تصنيف آن دوران:
1.تصنيف زيباي "اي سراي اميد" با شعري از هوشنگ ابتهاج و آهنگي از محمد رضا لطفي که تا هزاران سال ديگر هم اين تصنيف بي شک در دل ايرانيان خواهد ماند:
ايران اي سراي اميد
بربامت سپيده دميد
بنگر کزين ره پر خون
خورشيدي خجسته رسيد
اگر چه دلها پر خون است
شکوه شاهدي افزون است

2.تصنيف ماندگار "ميهن" با شعري از دکتر احسان طبري(در آن سال بنا به ملاحظاتي بر روي کاست شاعر با نام "ا.سپهر" معرفي شد) و آهنگي از حسين عليزاده که کاري ماندگاز از آب درآمد:
ايران خورشيدي تابان دارد
با جان پيوندي پنهان دارد
مهرش جاويدان با دل پيمان دارد
دل پاس پيمان دارد تا جان دارد

3.تصنيف حماسي و خروشي "شبنورد" با شعري از اصلان اصلانيان و آهنگي از محمد رضا لطفي که در سالهاي آغازين جنگ و براي توصيف آن روزگار سروده و اجرا شده و البته کماکان هم طراوت و شيوايي خود را از دست نداده:
شب است و چهره ي ميهن سياهه
نشستن در سياهي ها گناه
تفنگم را بده تا ره بجويم
که هر که عاشقه پايش به راهه
برادر بي قراره
برادر شعله واره
برادر دشت سينه اش لاله زاره

واکنش سوم زماني بود که استاد در سال 62 آوازي در بيداد همايون با غزلي شيوا و مناسب با حال ايام از خواجه حافظ شيرازي بر آهنگي از پرويز مشکاتيان خواند که به تعبير بسياراني شرح بيدادي بود که بر مردم و به خصوص احزاب سياسي در دهه ي 60 رفت که کار اين بيداد به مجلس هم کشيد به خصوص که در گوشه ي بيداد در دستگاه همايون هم خوانده شده بود که به تعبير يکي از اساتيد از اين آواز مردم به نام "بيداد زمانه" ياد مي کنند:
ياري اندر کس نمي بينم،ياران را چه شد؟
دوستي کي آخر آمد،دوستداران را چه شد؟
آب حيوان تيره گون شد،خضر فرخ پي کجاست؟
خون چکيد از شاخ گل،ابر بهاران را چه شد؟
...
واکنش چهارم در سال 73 بود که استاد آواز جگر سوز و غم انگيز ديگري در دستگاه "دشتي" خواند که باز هم به تعبير بسياراني شرح درد خانواده هايي بود که عزيز خود را چه در جنگ و چه در اعدامهاي دسته جمعي سال 67 از دست داده بودند و همچنين شرح درد رزمندگاني بود که از جبهه هاي جنگ برگشته بودند و به نوعي اين شعر وآهنگ را توصيف دربه دري هاي خود مي دانستند:
آه از آن نرگس جادو که چه بازي افکند
واي از آن مست که با مردم هوشيار چه کرد!
...
در همان سالها بود که استاد از مدير وقت صدا و سيما خواستند که ديگر صداي ايشان را پخش نکنند که متاسفانه اين اعتراض به جايي نرسيد.
واکنش بعدي در دومين دوره آقاي خاتمي بود که متاسفانه مشخص نيست به چه دلايلي به يکي از آلبوم هاي استاد اجازه ي پخش داده نشد که ايشان مصاحبه اي جنجال برانگيز با روزنامه ي "شرق" انجام دادند که در ان مصاحبه گفتند:"وزارت ارشاد به چه حقي به خود اجازه مي دهد که مجوز بدهد يا ندهد!"
اعتراض بعدي بر مي گردد به همين يکي-دو سال قبل که زمان اجراي کنسرت همايون شجريان و گروه دستان در تالار وزارت کشور بود. که در قسمتي از کنسرت برق تالار در حالي که تمامي منطقه برق داشت،قطع شد.و همين امر باعث شد ايشان به روي سن رفته و از پشت ميکروفون سخنان اعتراض آميزي ادا کردند.متن سخنان اينگونه بود:
"دست يکايک شما عزيزان عزيز را مي بوسم،که اين گونه رفتارها را که جز شيطنت چيزي نيست تحمل مي کنيد.بايد از  وزارت کشور که صاحب خانه است سوال کرد که چرا بايد در چنين وضيعتي برقش برود؟هيچکس جواب گوي ما نيست.
از دشمنان برم شکايت به دوستان
چون دوست دشمن است شکايت کجا برم؟
کساني که فکر مي کنند مي توانند جلوي اين برنامه ها و جمع ها را بگيرند،سخت در اشتباهند.
تا زبان پارسي هست،موسيقي اين زبان هم هست.
جلوي اين زبان و موسيقي را نمي توان گرفت،حواسشان را جمع کنند!"
و سرانجام مي رسيم به انتخابات پر حاشيه امسال که اينبار هم استاد ثابت کردند که همچنان مردمي هستند و در واکنش به وقايع ناگوار پس از انتخابات در مصاحبه با شبکه ي فارسي زبان "بي بي سي" اينگونه سخن گفتند:
"در شرايطي‌که مردم ما در بهت و حيرت فرورفته‌اند و در شرايطي‌که اين خس و خاشاک با طوفاني که آقاي احمدي‌نژاد به ‌پا کرده به حرکت درآمده‌اند،صداي من جايي در تلويزيون و راديوي صدا و سيماي جمهوري اسلامي ندارد؛ و اين هست مؤکداً خواستم  که ديگر صداي من را پخش نکنند و به حق وحقوق من تجاوز نکنند و باعث ناراحتي من نشوند.اين صدا، صداي خس و خاشاک است و هميشه هم براي خس و خاشاک خواهد ماند.
من بارها و بارها گفته‌ام و سال ???? از رئيس وقت صدا و سيما خواستم که صداي مرا پخش نکنيد، ولي باز هم بعد از چند وقت خواست مرا نديده گرفتند و به حق و حقوق من تجاوز کردند و من هر بار که صداي خودم را از اين رسانه ، مي‌شنوم، بدنم مي‌لرزد و احساس شرم مي‌کنم؛اين است که مؤکداً از اين رئيس جديد هم خواستم که ديگر به حقوق من تجاوز نکنند و صداي مرا ديگر از اين رسانه پخش نکنند. اين سرودهايي که من خوانده‌ام در سال ???? و ?? به‌خاطر آن حرکت رستاخيزي بود که مردم انجام داده بودند و براي آن حرکت بود؛ ولي حالا مي‌بينم که دارند اين سرودها را در صورت من، امثال من و مردماني که من برايشان خواندم، مي‌زنند؛ اين هست که من ديگر اجازه نمي‌دهم اين‌ها اين سرودها را همين‌جور پخش بکنند، چون اين‌ها هيچ حقي در اين سرودها و صداي من ندارند"
مردم نيز به پاس اين همراهي در اقدامي بي سابقه دست به تهيه نسخه ي اصلي آلبوم زيباي رندان مست، آخرين محصول به بازار ارايه شده ي استاد زدند که فروش اين آلبوم رکوردي جديد در کارهاي استاد به جا گذاشته است.
اما آخرين کار استاد تا اين لحظه، تصنيفي است به نام "زبان آتش" با شعري از زنده ياد فريدون مشيري و آهنگي از خود استاد که به صورت رايگان در اينترنت براي دانلود گذاشته شده،خطاب اين شعر به سرکوب گران و کساني است که مي خواهند به زور اسلحه حرف خويش را به کرسي بنشانند:
تفنگت را زمين بگذار
که من بيزارم از ديدار اين خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو يعني زبان آتش و آهن
من اما پيش اين اهريمني ابزار بنيان کن
ندارم جز زبانِ دل -دلي لبريزِ مهر تو-
تو اي با دوستي دشمن.
زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونريزي ست
زبان قهر چنگيزي ست
بيا، بنشين، بگو، بشنو سخن، شايد
فروغ آدميت راه در قلب تو بگشايد.
برادر! گر که مي خواني مرا، بنشين برادروار
تفنگت را زمين بگذار
تفنگت را زمين بگذار تا از جسم تو
اين ديو انسان کش برون آيد.
تو از آيين انساني چه مي داني؟
اگر جان را خدا داده ست
چرا بايد تو بستاني؟
چرا بايد که با يک لحظه غفلت، اين برادر را
به خاک و خون بغلطاني؟
گرفتم در همه احوال حق گويي و حق جويي
و حق با توست
ولي حق را -برادر جان-
به زور اين زبان نافهم آتشبار
نبايد جست...
اگر اين بار شد وجدان خواب آلوده ات بيدار
. تفنگت را زمين بگذار ..
و اينگونه است راز ماندگاري هنرمندي که هرگز از دل مردمانش بيرون نخواهد رفت.عمر پر ثمرش درازتر باد.
توضيح:اين يادداشت در تابستان 1388 در پي اعتراض استاد شجريان به نتايج انتخابات و عملکرد صدا و سيما نگاشته شد،اينک با مصاحبه ي جنجالي استاد با بي بي سي فارسي نياز به بازخواني ديدم اميد است که مورد قبول افتد.(ف.م.فریاد،منبع:جرس)

۱۳۸۹/۰۲/۳۱

شجریان شجاع در مردم داری ، دیگران مهر سکوت بر لب ...


شجریان، شجاع در عرصه مردم داری، دیگران، مهر سکوت بر لب


1. شاید برای خیلی ها متصور نبود که استاد شجریان ، این روزها این چنین بی مهابا و متهورانه سخنانی را بر زبان بیاورد که حرف دل بیشتر مردم باشد.استاد شجریان در مستندی که چند روز گذشته پخش شد، بسیاری از مطالب را صریح تر از قبل بیان کرد و به همین دلیل با استقبال بسیاری از مردم رو به رو شد.
2. تهیه اینگونه مستندها در باره هنرمندان ، کاری است که باید از سوی رسانه به اصطلاح ملی صورت بگیرد، نه اینکه تلویزیون های برون مرزی تصاویری از هنرمندان پخش نمایند که تا کنون حتی به چشم دوستدارن و مردم کشورمان نخورده است. کوتاهی و قصور آنها در این باره اصلا قابل توجیه نیست. به همین خاطر وقتی استاد با شبکه بی بی سی مصاحبه میکند و حرف دل خود را می زند، جار و جنجال و هیاوهو به پا کرده و وی را متهم به انواع توهین هایی که خودشان بیشتر لایق آن هستند میکنند.
3. در این مستند تقریبا هر آنچه را که مایل بودیم، از استاد پرسیده شد . استاد شجریان حرف هایی بر زبان آورد که ممکن است به سبب آنها در کشور آزادمان، دچار مشکلاتی شود. ولی وی در پاسخ سوال مجری اذعان میدارد که حتی حاضر است برای مردم به زندان برود . اینگونه موضع گیری در یکسالی که اکثریت مردم نتوانستند حرفشان را براحتی بزنند بسیار شجاعانه و قابل تحسین است. در جایی که رسانه غیر ملی جای اکثریت و اقلیت را عوض کرده و با ترفندهای متعدد و مکارانه وانمود کرد که طیف اکثریت با او هستند، استاد شجریان براحتی و قاطعانه حرف دل همه را زد.
4. واما سکوت، رخوت و واهمه بقیه هنرمندان باعث تاسف و تاثر است . از امثال افتخاری و... که بقای کارشان توسط رسانه غیر ملی و دولتی رقم میخورد و در آغوش اغیار چهره ماندگار می شوند انتظاری نیست ، اما چرا ناظری، علیزاده، لطفی، سریر و بسیاری دیگر که مطمئن هستیم به وضع فعلی معترضند دم بر نمی آورند و حتی یک پشتبانی لفظی نیز از استاد نمی کنند.
5. باز هم مشاهده کردیم که بسیاری، علیرغم بازتاب گسترده این مستند و سخنان شجریان در وبلاگها و سایتها، مهر خاموشی بر لب زدند و برای مخاطبان فراوان خود سخنی از این موضوع بر زبان نیاوردند.
6. آنچه که مایه مسرت بیشتر شد، این است که شجریان تنها در حیطه هنر و فرهنگ، باعث تحول نگریده است . وی نشان داد هنرمند باید متعهد باشد. تعهد به مردمی که ممکن است به علتهایی نتوانند سخن بگویند و به همین خاطر احساس وظیفه کرد که در این مقطع حساس، همراهی و همدلی با مردم ، لازم است.

http://bydad.blogfa.com/

۱۳۸۹/۰۲/۲۹

پژواک روزگار



   تلویزیون فارسی بی بی سی در روز یکشنبه ۱۶ مه (بیست و ششم اردیبهشت ماه) برای اولین بار فیلم مستندی در باره استاد محمد رضا شجریان پخش کرد که او در آن از زندگی، آثار و همچنین نظراتش در باره تحولات سیاسی اخیر در ایران بی پرده سخن می گوید.
  شجریان به عنوان یکی از استادان مسلم موسیقی اصیل ایرانی همیشه در دل میلیون ها نفر از دوستداران موسیقی جایگاه ویژه ای داشته، ولی پس از رویدادهای انتخابات مناقشه برانگیزخرداد ماه سال گذشته در ایران و مخالفت صریح او با سیاست های محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری ایران، محبوبیت او باز هم افزوده تر شده است.
   شجریان یکی از معدود خوانندگان موسیقی اصیل است که همیشه با زمانه حرکت کرده و خودش در این فیلم مستند می گوید که اگر کسی شعرهایی را که او در سی سال اخیر اجرا کرده مطالعه کند، تاریخ معاصر ایران را بهتر درک می کند.
   درواقع کارهای شجریان در سی سال اخیر پژواک روزگار است.
   ما برای ساختن این فیلم تقریبا یک ساعته حدود یک هفته را با شجریان در قونیه از شهرهای ترکیه به سر بردیم. او در این فیلم توضیح می دهد که چگونه شورای موسیقی رادیو تهران در اواسط دهه چهل شمسی او را در امتحان آواز خوانی رد کرد و سرانجام چگونه به رادیو راه یافت و اولین باری که صدایش از رادیو ایران پخش شد چه احساسی داشت.
      شجریان که درجوانی کار خود را با قرائت قران آغاز کرده بود و با پدرش در جلسات قرائت قران شرکت می کرد، در این فیلم مستند آشکار می کند که پدرش با خواننده شدنش مخالف بود و او برای اجتناب از دلگیر شدن پدرش در ابتدا با نام مستعار سیاوش بیدکانی آواز می خواند.
   در این فیلم با زوایایی از شخصیت شجریان آشنا می شنویم که کمتر شناخته شده است. او با آنکه از لحاظ هنری در اوج شهرت و محبوبیت قرار دارد، ولی شخصیتی متواضع و دوست شدنی دارد و به خصوص رفتارش با اعضای گروه موسیقی اش که اکثرا جوان هستند بسیار دوستانه است.
   یکی از لحظه های شاد این سفر برای من نبرد با استاد شجریان در صحنه تخته نرد در یکی از قهوه خانه های قونیه بود. باید بگویم که شجریان در خوانندگی عالی است ولی نه در تخته نرد !!!
   در این فیلم مستند، ما برای اولین بار تصاویری را از شجریان نشان می دهیم که تا به حال هیچ جا دیده نشده است، از جمله تصاویر اجرای آخرین کار او یعنی "تفنگت را زمین بگذار". او می گوید که هدفش از اجرای این ترانه این بوده که به حاکمیت بگوید نباید به صدای اعتراض مردم با گلوله پاسخ بدهد. همچنین در این فیلم برای اولین بار ترانه ای را با صدای همایون و مژگان شجریان بر اساس شعری از اسماعیل خویی (صدایت را دوست دارم) می شنویم که آن را برای آغاز هفتادمین سال زندگی پدرشان اجرا کرده اند.
   شجریان در این فیلم توضیح می دهد که در زندگی اش هیچ گاه گرایش سیاسی خاصی نداشته، ولی می گوید که همیشه با خواسته های مردم برای آزادی و دموکراسی همسو بوده است. او معتقد است که هنرمند باید با روزگار خود حرکت کند و با مردم همراه باشد .شجریان در این فیلم بی پرده تر از همیشه نظراتش را در باره حکومت ایران، جنبش اعتراضی در کشور و برخورد حکومت با این جنبش بیان می کند.   او معتقد است که مردم ایران برای رسیدن به آزادی، گذار دشواری را در پیش دارند ولی تاکید می کند که مردم سرانجام پیروز خواهند شد.
او خود را ترانه خوان مردم ایران می داند و می گوید که باکی ندارد که اگر مقامات او را برای بیان صریح نظراتش به زندان بیندازند.(منبع:بی بی سی)
 لینک دانلود این مستند در یوتیوب موجود است .

۱۳۸۹/۰۲/۲۷

گرز فریدونی کشم ، ضحاک را سر بشکنم !

استاد شجریان در طی کنسرتهای بی نظیر استرالیا: گرز فریدونی کشم، ضحاک را سر بشکنم!

تور کنسرت استاد محمد رضا شجریان و گروه شهناز در استرالیا که فردا شب با کنسرت سیدنی به پایان می رسد، از بسیاری لحاظ بی نظیر بوده است و این را نه تنها ایرانیان مقیم استرالیا و هواداران دیرینه استاد شجریان میگویند بلکه دو گزارش مهم شبکه های تلویزیونی استرالیا و گزارشهایی که برای ما از کنسرتها فرستاده شده نیز تایید میکنند (تصاویر زیر با مجوز مدیریت نشریه خلیج فارس در استرالیا، از اجرای کنسرت در برزبان میباشد):



•به همت آقای وحید گواهی، مدیر نشریه خلیج فارس چاپ استرالیا و برنامه گذار موفق این کنسرتها، برای اولین بار بلیط مجموعه کنسرتها در روی اینترنت، با کمترین هزینه پردازش و براحتی با استفاده از سیستم پیشرفته فروش آنلاین بلیط فارسی (لینک اینجا) در اختیار هزاران خریدار قرار گرفت.
•نظم و انضباط کنسرتها به گفته حاضرین و حتی مدیریت استرالیایی سالنها کم نظیر بوده است. کنسرتها با تاخیر حداکثر ۱۰ تا ۱۵ دقیقه ای آغاز شده و درب سالنها پس از شروع کنسرت بسته شده و هنگام اجرای ترانه ها رفت و آمدی در جریان نبوده است و تنها هنگام تنفس و یا بین ترانه ها تردد ممکن بوده است که این امر منجر به آرامش و نظم سالن گردید. در هیچ یک از این کنسرتها از نیروی انتظامی و امنیتی و پلیس استفاده نگردید و مراسم با آرامش و نظم آغاز شده و پایان یافت.


•استاد شجریان بر طبق کنسرتهای قبلی ترانه سیاسی و انقلابی “مرغ سحر” را که محبوب حامیان جنبش “سبز” ایران میباشد، در کنسرتها اجرا کرد (در گذشته پسر وی، همایون شجریان به علت فشارهای امنیتی سیاسی در ایران نتوانسته بود این ترانه را اجرا کند).
•در شهر برزبان، استاد شجریان برای اولین بار شعری زیبا و حماسی از مولانا را بروی صحنه اجرا کرد که اجرای این قطعه ، ایرانیان مقیم شهر بریزبن را در سالن زیبای دانشگاه بریزبن به وجد آورد:
امروز سرمست آمدم تا دیر را ویران کنم**** گرز فریدونی کشم ضحاک را سر بشکنم

این بار سرمست آمدم تا جام و ساغر بشکنم**** ساقی و مطرب هردو را من کاسه سر بشکنم

گر کژ بسویم بنگرد گوش فلک را بر کنم**** گر طعنه بر جانم زند دندان اختر بشکنم

چون رو به معراج آورم از هفت کشور بگذرم**** چون پای بر گردون نهم نه چرخ و چنبر بشکنم

گر محتسب جوید مرا تا در رهی کوبد مرا****من دست و پایش در زمان با فرق و دندان بشکنم

گر شمس تبریزی مرا گوید که هی آهسته شو**** گویم که من دیوانه ام این بشکنم آن بشکنم



شبکه های تلویزیونی استرالیا به صورت گسترده ای این کنسرتها را پوشش دادند. در مصاحیه ای با برنامه دیتلاین شبکه اس بی اس استرالیا (SBS Program DATELINE) که روز یکشنبه ساعت ۸:۳۰ از این شبکه پخش خواهد شد، استاد شجریان با صراحت به سوال خبرنگار که چرا وی با حامیان جنبش سبز همزبان است پاسخ خواهد داد. وی میگوید: با زبان گلوله و آتش نمیتوان هیچ حرفی را بر کرسی نشاند. منطق در صحبت است
تلویزیون استرالیا هنگام برگزاری کنسرتهای استاد محمدرضا شجريان در این کشور، گفت و گوئی با وي داشت که استاد بی بدیل آواز ایرانی و بقول مجری آن برنامه "سوپر استار موسیقی سنتی ایران" بی پروا می گفت: "ما هنرمان را برای مردم نگه می داریم و برای مردمی که دوستشان داریم زندگی می کنیم. برایم خیلی لذت بخش است که با مردمی زندگی می کنم که آنها را دوست دارم و آنان نیز مرا دوست دارند. من هنگامی آواز می خوانم که حرفی برای گفتن به این مردم داشته باشم. روی صحنه می روم و هر آنچه را که در درونم انباشته شده، بیرون می ریزم." شجریان از این "فریب" به روشنی صحبت می کند و از رای و خواست مردم که دگرگون شد: " رئیس جمهوری آمد و به مردم معترض توهین کرد و آنان را {خس و خاشاک} خواند. گفتم منهم یکی از همین خس و خاشاکم و برای همین خس و خاشاک می خوانم و شما حق ندارید صدای مرا از رادیو و تلویزیونتان پخش کنید." او با تاکید بر این مطلب که چون تلفیق دین و حکومت برای مردم ایران نتیجه خوبی نداشته، حالا مردم با آن مخالفند، می گوید: "حکومت قوانین تغییر ناپذیری دارد که می گوید قوانین الهی است و راه خودش را می رود. ما هم راه خودمان را می رویم"! متن کامل مصاحبه به انگلیسی در لینک شبکه ای بی سی استرالیا.

۱۳۸۹/۰۲/۲۲

بسیار دور از هم قد کشیده ایم ...

بسیار دور از هم قد کشیده ایم ...
از زبان يك جنس مخالف، اما هم نوع....


بسیار دور از هم قد کشیده‌ایم . هر یک بر فراز صخره‌ای بلند و دره‌ای عمیق؛ میانمان که با هیچ خاکستری پر نخواهد شد....

جدایمان کردند؛ از روز اول مهر. با پوشش‌های متفاوت ...

مانتو و مقنعه و چادر تیره بر من پوشاندند و تو را با لباس فرم و کله‌ای تراشیده به ساختمانی دیگر فرستادند. من را به مدرسه‌ دخترانه و تو را پسرانه ....

دانشگاه هم که رفتیم جدایمان کردند. با ردیف‌های دور از هم . نیمکت‌های خانم‌ها و آقایان. با درها و راهروها و ورودی‌ها و خروجی‌های خواهران و برادران .

جدایمان کردند و ما بسیار دور از هم قد کشیدیم . در اتوبوس با میله‌ها و در حرم و امامزاده با نرده‌ها و در دریا و ساحل با پارچه‌های برزنتی ....

آنقدر دور و غریب از هم بزرگ شدیم تا تو شدی راز درک ناشدنی‌ای برای من؛ و من شدم عقده‌ی جنسی سرکوب شده‌ای برای تو.

تا هر جا که دیگر نتوانستند جدایمان کنند، در تاکسی و خیابان، از زور ناداني و بیماری و عقده‌های جنسی، من در پي يك نگاه و توجه و متلك از تو باشم ... و تو خود را به من بمالی و برهنگی ساق پایم حالی به حالی‌ات کند و نگاه حریص‌ات مانتو ام را بدرد ....

جدا و بسیار دور از هم قد کشیدیم انقدر که تا پایین تنه هایمان معذب مان کرد خیال کردیم عاشق شده‌ایم و چون عاشق هستیم باید ازدواج کنیم و بعد هم با هزاران عقده‌ی بیدار و خفته به زیر یک سقف رفتیم ....

بسیار دور از هم قد کشیدیم. انقدر که دیگر نگاه‌مان نیز یکدیگر را خوب و درست ندید و نگاه‌های انسانی جای خود را به نگاه جنسیتی دادند درهمه جا. در محل کار، در محافل فرهنگی و علمی و حتی جلسات سیاسی ....

و من باید تقاص همه‌ی این فاصله ها را بپردازم . تقاص دوری از تو و بر صخره‌ای دیگر قد کشیدن را . تقاص تو را ندیدن و نشناختن را ....

باید که تنم بلرزد وقتی هوا تاریک می‌شود و من تنها در خیابانم؛ وقتی دنبال کار می‌گردم؛ وقتی تاکسی سوار می شوم .



اینجا یک مستراح عمومی است به وسعت یک کشور....

بهتان بر نخورد...

آخر سالیان است که در همه جای دنیا، فقط مستراح‌ها را زنانه و مردانه کرده‌اند ........

۱۳۸۹/۰۲/۲۰

گر بدینسان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه ی بن بست
گر بدینسان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود چون کوه
یادگاری جاودانه برتر از بی بقای خاک…

«شاعر:گمنام»

۱۳۸۹/۰۲/۱۸

انسانها هميشه در پی تماس با انسانهای ديگه هستن . صحبت ، بی واسطه ترين ، طبيعی ترين و انسانی ترين شكل اونه .در صحبت خصوصی آدم می تونه به هم صحبتش ، احساساتش ، آرزوی دلش و عقيدش رو برسونه البته هميشه بايد يه شخصی حضور داشته باشه ...
دنيای ما دنيای عجيبی شده همه چيز مجازيه . محيط گفتگو از حالت رو در رو به اتاقك های مجازی تبديل شده و همه چيز به جای ارتباط كلامی داره به ارتباط نوشتاری تبديل می شه . از زمانهای قديم امكان اين بود كه تماس ها مكالمه ای باشه و نوشتاری اما اون كسی كه فرستنده نامه بود هيچ وقت نمی دونست در كدام وضعيت و موقعيت روحی نامه به دست گيرنده می رسه و گيرنده نامه احساسات فرستنده رو به خاطر مسير پستی هميشه با تأخير درك می كرد . اما حالا همه چيز عوض شده و تكنيك های جديد مثل موبایل و اس- ام – اس . ای ميل و حتی محيط های مجازی مثل چت روم ها و حتی محیطهای وبلاگ نویسی هم به ما كمك كرده و اين امكان رو داده با كساني كه دوستشون داريم و در زمانهايی كه در كنارمون نيستنن تماس داشته باشيم گرچه پيششون نيستيم . چندین سال از زندگی مون رو بدون امکانات ارتباطی گذروندیم و اتفاقی نمی افتاد اما الان فقط کافیه موبایلمون در دسترس نباشه یا یکروز نه اس ام اس دریافت کنیم نه موبایلمون زنگ بخوره اونوقته که .....حالا نمی دونم بايد خوشحال بود يا ناراحت ...آيا محيط های مجازی كمك كننده هستند يا نابود كننده ...

۱۳۸۹/۰۲/۱۷

ابرهای سربی بی باران

چه کسی می گوید سرتاسر فصل را باید

چون تگرگ های خونین بربام کوهستان ها بارید؟

چه کسی می گوید خرمن کهکشان در دشت های خالی شب نباید شد

این مردمان ساده می توانند ابر های سربی بی باران را از جلگه آسمان بروبند

حلقه ای از بافه های ذرت و میخک برگردن نسیم بهاره بیاویزند

و ستاره ها را حتی اگر شده با گلمیخ برسینه آسمان بدوزند

چه کسی می گوید پرده تودرتوی تاریکی را به سرپنجه نمی توان درید ؟

ماهمین مردم ساده هرشب ماه را به شب نشینی و هر صبح خورشید را

به صبحانه دعوت می کنیم و باهمین دست های ساده مان آینده را خشت خشت برپا می داریم

هرچه می گویی بگو! اما نگو که کودکان پا برهنه ما بی فردایند!

"از کتاب شعرهای ممنوعه آمریکا لاتین"