۱۳۸۸/۰۵/۰۵
۱۳۸۸/۰۴/۳۱
۱۳۸۸/۰۴/۲۶
آه باران
ريشه در اعماق اقيانوس دارد شايد
اين گيسو پريشان كرده بيد وحشی باران
يا نه درياييست گويی واژگونه بر فراز شهر،
شهر سوگواران
هر زمانی كه فرو می بارد از حد بيش
ريشه در من می دواند پرسشی پيگير با تشويش
رنگ اين شبهای وحشت را ؛ تواند شست آيا از دل ياران
چشم ها و چشمه ها خشكند ، روشنی ها محو در تاريكی دلتنگ
همچنانكه نامها در ننگ
هرچه پيرامون ما غرق تباهی شد
آه باران ای اميد جان بيداران
بر پليدی ها كه ما عمريست در گرداب آن غرقيم
آيا چيره خواهی شد ؟
فريدون مشيری
این شعر زیبا به صورت تصنیف در آلبومی به نام " آه باران " توسط خسرو آواز ایران محمدرضا شجریان در مایه دشتی اجرا شده و فضای برنامه گلها را در ذهن تداعی می كند .
۱۳۸۸/۰۴/۲۵
آغاز نگاه
شروع كار هميشه با نگاه همراه بود نه چيز ديگری ... گاهی نگاهم از اين به آن سرگردان می شد ولی در عين حال آرام و بی صدا ... شايد كسی را می ديدم كه نگاهم می كند يا لبخند می زند فرقی نمی كرد كه مرد بود يا زن ... در همه حال در هر حالتی فكر می كردم و هنوز هم ... اما آنقدر خودم را می شناختم كه بدانم اين وضعيت هيچ اهميتی ندارد ... دلم می خواست طور ديگری زندگی كنم همين ... حالا كه نمی توانم دنيا را عوض كنم دلم می خواهد بكوشم تا خودم را تغيير دهم ...
دل تنگ
Photo : meysam rezakhan
دل آدم كه البته هميشه خدا يك جورهايی تنگ است اما آدم اغلب يا اين دلتنگی را پس می زند و يا مثل درد كهنه وجودش را فراموش می كند تا ناگهان اتفاقی بيافتد ، بويی به مشام آدم برسد، آهنگی از پنجره ای باز به گوش برسد ، عكسی را آدم ببيند در راه يا چهره ای را تا اين دلتنگی دوباره با تمام وزن بر سر آدم آوار شود ...
اشتراک در:
پستها (Atom)