در شرایطی که نفوذ و تاثیر غرب بیشتر بازاریان را در قالب طبقه متوسط مرفه متشکل ساخت، تماس با غرب نیز - از راه مسافرت ، ترجمه و نهادهای آموزشی - افکار جدید ، خواسته های تازه ، ارزشهای نو و بنابراین جدیدی به وجود آورد .
گرچه این روشنفکران ، در سده بیستم طبقه متوسط حقوق بگیر به شمار می آمدند ، زیرا بسیار کم شمارتر و ناهمگون تر از آن بودند که یک طبقه اجتماعی تشکیل بدهند . برخی جزو اشراف و حتی شاهزادگان سلطنتی ، گروهی کارمند دولت و افسر ارتش و شماری نیز جزو روحانیون و تجار بودند . اما آنان علی رغم این گونه تفاوتهای حرفه ای و اجتماعی ، قشر متمایزی را تشکیل می دادند ، زیرا همگی خواستار دگرگونی های بنیادی اقتصادی ، سیاسی و ایدئولوژیک بودند .
دو واژه منورالفکر و روشنفکر بیانگر چیزهای زیادی درباره طبقه روشنفکر بود . افکار و اندیشه های غربی ، به ویژه روشنگری فرانسوی ، آنان را متقاعد کرد که تاریخ نه مشیت خداوندی، آنطور که علما اعتقاد داشتند و نه ظهور و سقوط ادواری سلسله های پادشاهی ، آن گونه که وقایع نگاران درباری همواره توصیف میکردند ، بلکه جریان پیشرفت بی وقفه بشری است . تاریخ غرب آنان را به این باور رهنمون شد که پیشرفت بشری نه تنها ممکن و مطلوب است بلکه ، اگر سه زنجیر استبداد سلطنتی، جزم اندیشی مذهبی و امپریالیسم خارجی را پاره کنند، آسان به دست می آید . آنها استبداد سلطنتی را دشمن ذاتی آزادی ، برابری و برادری ، جزم اندیشی مذهبی را مخالف طبیعی تفکر عقلانی و علمی و امپریالیسم خارجی را استثمارگر سیری ناپذیر کشورهای کوچکی مانند ایران می دانستند و از هرسه آنها بیزار بودند . افزون بر این ، آموزش به سبک غربی آنان را متقاعد ساخته بود که دانش حقیقی نه از راه مکاشفه و آموزش مذهبی بلکه از راه خردورزی و علوم جدید به دست می آید . پس برخلاف عالمان سنتی که می توانستند به کمیت دانسته های حوزوی شان مباهات کنند ، ادعای " روشنفکری " آنان بر کاردانی و مهارت در ساختن جامعه ای مدرن مبتنی بود .
بنابراین ،طبقه روشنفکر ، مشروطیت ، سکولاریسم و ناسیونالیسم را سه ابزار کلیدی برای ساختن جامعه ای نوین ، قدرتمند و توسعه یافته به شمار می آورد . آنان بر این باور بودند که مشروطیت، سلطنت ارتجاعی را از بین خواهد برد ، سکولاریسم نفوذ محافظه کارانه روحانیون را نابود خواهد کرد و ناسیونالیسم نیز ریشه های استثمارکننده امپریالیست ها را می خشکاند . ولی دست اندرکاران این سه جنبش ، علی رغم داشتن یک هدف ، راهکارهای موقتی خود را اغلب تغییر می دادند . چون طبقه روشنفکر ، زمانی با شاه علیه علما ، زمانی با علما علیه شاه ، زمانی با شاه علیه قدرتهای امپریالیست و زمانی نیز ، مانند انقلاب مشروطه ، با علما علیه شاه و قدرتهای امپریالیست متحد می شد ........
ایران بین دو انقلاب
یرواند آبراهامیان
صفحه 79