۱۳۸۹/۰۶/۳۱

بازگشایی مدرسه ها

فردا مدرسه ها باز می شه ... دوباره صدای پای كودكانه به سمت مدرسه ها شنيده می شه ... یادش بخیر كوله  نو، كفش نو، مداد قرمز، مداد تراش ، جامدادی كشويی  ، پاك كن پليكان سفيد ، بوی خوب گچ روی تخته سياه ... يادش بخير... معلمی كه با عشق درس زندگی می داد ، معلمی كه غم نون نداشت و هرچه بود عاشق درس دادن بود ، درس زندگی می داد ...  يادش بخير كودكی ، وقتی اول دبستان بودم روز اول مدرسه خيلی گريه كردم ، چقدر از دست مادرم ناراحت بودم كه منو آورده بود مدرسه ، گريه ام به اين خاطر بود كه فكر می كردم توی مدرسه گم شدم ، فكرشو بكن من فكر می كردم توی مدرسه گم شدم ....... مدرسه ای كه توی چشمم خيلی بزرگ بود ، بزرگ تر از خونمون ... كلاسهاش پراز نيمكت های چوبی بود ، نيمكت هايی كه بايد توی اون سه نفری می نشستيم و درس می خونديم ، چقدر بازی گوشی كرديم و از معلم كتك خورديم ... دوست دارم بنشينم سر كلاس اول دوباره از اول اول شروع كنم بنويسم «الف ، ب ، جيم ، دال ... آن مرد در باران آمد ... بابا نان داد ... هيچ وقت هم از خودم نپرسيدم چرا می نويسم بابا نان داد بايد می نوشتم بابا نان می دهد يا آن مرد در باران می آيد ... هميشه آن مرد در باران می آمد ... خيس نمی شد ... بی خيال ... » الان وقتی به این جمله فکر میکنم میبینم فارسی تنها زبانی هست که توی آموزش اون فعل گذشته ساده به جای حال ساده آموزش داده میشه ... ای بابا ...  چقدر سر نشستن توی نيمكت برای اينكه كنار پنجره بشينيم با هم دعوامون می شد ... يادش بخير دوران كودكی ... چقدر مشق نوشتيم و چقدر از روی چوپان دروغگو جريمه نوشتيم ... ده بار از روی درس تصميم كبری بنويس ... تصميم نوشتنش توی دوره كودكی برای من واقعا" كبری بود ... چقدر از روی دست هم توی امتحان تقلب كرديم ... چه كيفی می داد تقلب توی امتحان ... يادش بخير كودكی ... گچ         برمی داشتيم و روی ديوارهايی كه در مسير مدرسه بود خط می كشيديم ... هيچ بد نبود اگرمی تونستم روی ديوار زندگی هم درست مثل ديوارهايی كه در مسير مدرسه بود خط ممتد می كشيدم . شايد كمك می كرد كه سرم گرم زندگی خودم باشه و به چيزهای ديگر فكر نكنم ... اين ديوار زندگی برايم يك معنای ديگر هم داره ، اينكه جايی كسی چشم به راه آدم نشسته ، يا به آخرين ديواری كه پايان خطه تكيه زده و منتظر مونده  ... زندگی پيچيده تر از اونيه كه فكر می كردم و بايد زندگی را جدی گرفت ... نبايد به اون بی اعتنايی كرد . فكر می كنم بی اعتنايی به زندگی نتيجه بی اعتمادی آدمها به يكديگر هست و نتيجه اين می شه كه ما آدمها دنيا را از پشت عينك بدبينی خودمون می بينيم و طبيعی است كه ميزان اين بدبينی در افراد متفاوت هست و شيشه اين عينك انگار هرقدر كلفت تر باشه قضيه پيچيده تر می شه . فكر  می كنم اين حق هر آدمی هست كه دنيای خودش رو بسازه ، كه دور دنيای خودش ديواری بسازه و در اين ديوارها پنجره ای رو به ديگران نسازه ... اين حق هر آدمی هست كه گوشه ای بشينه و كاری به ديگران نداشته باشه و زندگی ديگران رو نبينه و اعتنايی به آدمهايی نداشته باشه كه آنسوی ديوار ، آنسوی پنجره ای كه واقعا" نيست ، راه می رن و حرف می زنن و خوشی هايشون رو با هم قسمت می كنن و البته كه آدمها می تونن به همه چيز بدبين نباشن . گاهی چيزی در زندگی ما آدمها هست كه ما رو به چيزی يا كسی بدبين می كنه و دقيقا" همين چيزهاست كه در زندگی روزمره ما اهميت داره ... آخ كه دلم چقدر تنگ شده واسه مدرسه ... برم توی كلاس بشينم و هی معلم درس بده ... عجب دنيايی شده ... الان توی اتاقم روی صندلی نشستم جلوی ميز كارم و دارم مرور خاطرات می كنم و می نويسم... گاهی سرك می كشم به دنيای مجازی ... آرام و بی صدا ... انگار كسی اونجا نشسته منتظر تا تو بيای و دكمه ها رو فشار بدی و ازش چيزی بپرسی يا دنبال چيزی بگردی ... ديگه از گچ و تخته سياه خبری نيست ... از معلمی كه توی دنيای حقيقی مون بود خبری نيست ... انگار نسلشون داره منقرض می شه مثل نسل ما ... بد دنيايی شده اين دنيای مجازی ... آدمهای مجازی با افكاری كاملا" مجازی ... توی اين دنيای هزار توی زيبای بی روح هركسی برای خودش يه كلبه داره كه بهش می گه كلبه فقيرانه كه مثل پناهگاه درونی می مونه واسه آدمها كه هر وقت تحمل دنيای واقعی تقريبا" غير ممكن می شه به اون پناه می برن ... با چشمانی كاملا" بسته و با قدرت تخيل كه توی آدمها كمتر شايع هست ...
در اين كوچه باغهای خاطره انگيزكه خاطرات ناگفتنی بسيار دارد برای نگفتن ... كلبه هايی كه پنجره هايش به روی هيچكس گشوده نيست ... می توان به ديوارهای كاهگلی آن تكيه زد و از اين زندگی روزمره در امان ماند ... روزهای خوب و فراموش شدنی ...
در ضمن فردا سالروز تولد خسرو آواز ایران استاد محمدرضا شجریان هم هست و فقط میتونم این دو بیت شعر رو به استاد شجریان تقدیم کنم و از خداوند متعال برای استاد ارجمند طول عمر و سلامتی خواستارم ...
تا شعله آفتاب خاموش شود /
این هستی با مرگ هم آغوش شود /
پژواک صدای تو محال است محال /
از حافظه وطن فراموش شود /
این دو بیت نمیدونم از کیست اما بسیار پر معنی و دلنشین سروده شده ...
پیام شادباش‌تان برای استاد را در اینجا بنویسید:
http://www.delawaz.com/fa/birthday.html

۱۳۸۹/۰۶/۲۹

سینه مالامال درد است ، ای دریغا مرهمی ...

" یک قصه تکراری :
چه بسیار هنرمندانی که اینگونه از دست رفته اند و می روند و قدرشان را نمی دانیم و نمی دانند.به قول خود استاد مشکاتیان که در مورد زنده یاد ایرج بسطامی گفته بود : زندگی هنرمند جهان سومی بعد از مرگش آغاز می شود ، حالا همین حرف در مورد زندگی و مرگ خودش هم درست است.باید به این وضعیت خون گریه کرد ، خون…"
فردا که بیاید یکسال از درگذشت استاد پرویز مشکاتیان گذشته ...
سال گذشته وقتی خبر درگذشت زنده یاد استاد پرویز مشکاتیان رو شنیدم مبهوت شدم و شوکه ... اصلا باورم نمیشد که این اتفاق افتاده باشه انتظار داشتم که اعلام عزای عمومی بشه اما نشد تعجبی هم نداشت وقتی موسیقی حرام اعلام میشه در برهه زمانی در تاریخ معاصر ما و وقتی نشون دادن ساز گناهی نا بخشودنیست به این نتیجه رسیدم که دولت مردان ما نه تنها ناراحت نشدن از درگذشت چنین استاد بزرگی ، بلکه خوشحال هم شدن !!! با خودم گفتم اگه یه روحانی فوت می کرد می گفتن به ملکوت اعلا پیوسته بعدش همش مارش عزا بود و نوحه خوانی که از تلویزیون ما پخش میشد!!!!! اما نمیدونم  وقتی یه هنرمند فوت میکنه از نظر اینا به کی و کجا می پیونده !!! عزرائیل هم که قربونش برم همت مضاعف رو فقط در هنرمندا دیده و ول کن هم نیست یکی باید بهش بگه بابا جون من جدی گرفتی ها!!! بیخیال هم نمیشی ...
امروز هم داشتم این مطلب رو برای امسال می نوشتم یه سر به سایت دل آواز زدم و متن زیر رو که مربوط به سال کذشته بود برداشتم چون حق مطلب رو بیشتر ادا کرده و ...... خدا رحمت کنه استاد پرویز مشکاتیان رو ... 

عشق در دل ماند و یار از دست رفت (به یاد مشکاتیان)
روبروی همین پنجره ایستاده بودم . مات برده و خشک زده ،
 انتظار می کشیدم تا کسی بگوید حقیقت ندارد . خبر کوتاه بود و باورش سخت ... " مشکاتیان رفت ... "
و مشکاتیان یعنی خیلی از روزها و خیلی از شبها . یعنی همان وقتهایی ، که صدایی را می شنیدی و دوست می داشتی ، اما سوادت نمی رسید که بدانی چه سازی است و که می نوازدش . دو سال اول دبستان آنقدر یادت می دهند که پشت جلد نوار را بخوانی . نوشته اند : آستان جانان . سنتور : پرویز مشکاتیان .  آن وقت ها هنوز خبر نداری ، که آستان جانان می خواهد تو را به کجاها بکشاند . به دبیرستان که میروی ، یک سنتور برایت می خرند و شروع می کنی به مشق سنتور . حالا از سنتوری که می شنوی ، بیشتر بهره می بری . استادت یک قاصدک به تو می دهد تا تو هم بپیوندی به جمع دیوانگانش.
روزها و شب ها می گذرد . می خوانی تا بدانی . می فهمی که قصه ، فقط نوازندگی نیست . او یک استاد تمام است ، چون وقتی به پهلوی شاعر می زند ، شاهکار می سازد و وقتی نخواهد با شعر بگوید با نغمه های بی کلام ، جادو می کند .
یک بار ، صدایش را از رادیو می شنوی . از دل پرش ، رنج هایش را می شنوی . تنهایی هایش را می شنوی . می شنوی که به فغان آمده از آدم هایی که خواستند ساز او را پشت گل و بوته ها پنهان کنند . اما او قبای اطلسی آنان را به نیم جو نیز نخرید . شهامتش تورا به وجد می آورد . حالا وقت فهمیدن های عمیق تریست . استاد بودن ، فقط خوب نواختن و خوب ساختن نیست . او استاد است ، چون خیلی مرد است . چون نمی ترسد از بیان آنچه بدان عشق می ورزد .
با آنچه یاد گرفته ام ، جمله میسازم و برایش می نویسم . می نویسم که می دانم آستان جانانت ، قصه ی سوته دلانست ؛ و بیدادت حکایت سرهای گلوله خورده ی مسافران تابستان شصت و قاصدکت ، روایت هوهوی باد زمستان های دور .
روزها و شبهای دیگری می گذرد . تابستان پر قصه و پر غصه هشتاد و هشت می خواهد تمام شود که می بینی ، ای داد ، "سینه مالامال دردست ای دریغا مرهمی" . امشب ، باید تمام غم های عالم را خبر کنی .خانه هست . صاحب خانه نیست .

۱۳۸۹/۰۶/۲۶

اگر قره قاج نبود ...

اگر پیچ و خم های رودخانه قره قاج ، آنجا که به نخلستان " مکو " می رسد آن همه دل انگیز نبود ؛
اگر بیشه ها و دشتهای پیرامونش آن همه دراج و آهو نداشت ؛
اگر پر و بال دراج هایش آن همه رنگین و چشم آهو هایش آن همه سیاه نبود ، روز و روزگار من غیر از این بود!
اگر این اگرها نبود ، من آدمی دیگر و در عالمی دیگر بودم ...
در ایل بودم ، از غوغای شهرها گریخته به دامن کوه  بیابان آویخته بودم ، ولی بیش از پنج سال تاب و طاقت اقامت در بهشت را نداشتم . باز هوای سفر به سرم زد و فرار را بر قرار اختیار کردم .
زندگی من مجموعه ای از این فرارها و قرارهاست . من از فرارهایم خوشنودترم و بر این باورم که گهگاه فرار بیش از قرار ، دلیری و شهامت می خواهد . هنگامیکه ستم ها چنگ و دندان نشان می دهند و توان رویارویی نیست راهی جز این نمی ماند .....

داغ اگر یکی و درد اگر یکی بود / میشد چاره ای یافت / با صد داغ و صد درد چه میتوان کرد ؟
من این باغ خرم را با اشک چشم سیراب کردم / چرا گلشن برای دیگران خارش برای من ؟؟؟


یکی از دوستان بسیار خوبم برای روز تولدم کتابی به رسم هدیه به من داد به نام " اگر قره قاج نبود " نوشته محمد بهمن بیگی درباره ایل قشقایی که بیشتر خاطرات زندگی در ایل هستش . به دلیل مشغله زیاد ، فرصت نداشتم بخونمش گاهی با خودم میبردمش جنوب اما چند صفحه بیشتر نمیتونستم بخونم اما بالاخره خوندمش و از خوندنش خیلی لذت بردم و این چند سطر رو هم در وبلاگ گذاشتم ... 

۱۳۸۹/۰۶/۲۴

طاق کسری و مرگ تدریجی تاق خسروانی ...


طاق كسری و مرگی تدریجی 
تاق خسروانی، یادگار شکوه ایران باستان، با بی توجهی عراق، روز به روز به پایان خود نزدیکتر می‌شود. پرسش اینجاست، کشورمان تا کنون برای حفظ این میراث ایرانی، چه کرده است؟
روزانه ایرانیان بسیاری با هدف زیارت به کشور عراق سفر می‌کنند، با وجود این، درصد اندكی از آنان حتی می‌دانند یکی از با شکوه ترین آثار معماری ساخته دست پدرانشان، در این کشور واقع است.

طاق كسری یا تاق خسرو (ایوان مدائن)، در شهر مدائن و در 35 كیلومتری جنوب بغداد در استان دیاله قرار گرفته است و به نظر می‌رسد اتفاق بدی نمی‌افتد اگر تورهای زیارتی و سیاحتی که وظیفه گرداندن ایرانیان را بر عهده دارند، تدابیری بیندیشند که ایرانیان بتوانند از تاق خسروانی نیز دیدن کنند.

این کار دو مزیت دارد: نخست اینکه ایرانیان زائر، با تاریخ کشورشان نیز بیشتر آشنا می‌شوند و دوم اینکه عراق در صورت افزایش شمار بازدیدکنندگان از این اثر تاریخی مجبور می‌شود حفظ و مرمت و رسیدگی به زیرساخت‌های گردشگری این اثر تاریخی ایرانی را جدی تر بگیرد.

تا هنگامی که خودمان جهت حفظ و نگهداری از میراث فرهنگی سرزمینمان کوشا نباشیم، نه تنها دیگران برای حفظ و نگاهبانی از داشته‌های فرهنگیمان دل نمی‌سوزانند، چه بسا (با تجربه‌ای که در این زمینه وجود دارد)، در جهت نابودی هر آنچه در منطقه به نام آثار ایرانی وجود دارد، همه ابزارهای خود را به کار گیرند.

به جایی بر نمی‌خورد اگر از بودجه‌های هنگفتی که برای سازندگی عراق سرازیر می‌شود، مبلغ ناچیزی نیز به حفظ، نگهداری و مرمت طاق کسری و توسعه زیرساخت‌های گردشگری این بنای ایرانی اختصاص یابد.

 نابودگران تاریخی طاق کسری

خوشبختانه توده مردم عراق با توجه به ریشه‌های مشترک تاریخی با ایران، هیچگاه درصدد نابودی آثار ایرانی کشور خود نبوده و نیستند. مشکل اصلی در این زمینه، حکومت‌های نژادپرست و خودکامه و افراد متعصبی هستند که با ایران و ایرانی دشمنی و کینه تاریخی دارند؛ دشمنی و کینه‌ای که باید از لحاظ جامعه شناسی، درباره آن کنکاش تاریخی صورت گیرد.

هارون الرشید، خلیفه عباسی کوشید طاق کسری را کاملا ویران کند، ولی در انجام هدف خود ناکام ماند.

• صدام و تلاش برای نابودی کاخ خسروانی

تاق خسرو تا اواخر حكومت رژیم بعث عراق، به عنوان یكی از مهمترین تفریح‌گاه‌‌های اعراب شناخته می‌شد، اما رژیم بعث كه تاب این استقبال را نداشت، اقدام به تخریب بیشتر این مكان كرد.

نخست به دستور صدام، موزه ‌ای از عكس ‌های وی به شیوه‌ ای مدرن نزدیك این مجموعه تاریخی ساخته شد كه هدف از آن، تغییر مكان تجمع مردم از ایوان مدائن به آن مكان بود. اما این موزه نتوانست جایگاه باارزش ایوان مدائن را نزد مردم تغییر دهد؛ از این رو صدام دستور تخریب برخی مكان‌ها و دیوارهای باستانی این مجموعه را صادر كرد.
این جنایتکار نژادپرست حتی در نوشته‌‌های سنگی قدیمی مجموعه نیز دست برد و به عمد، اسم خود را وارد آنها كرد تا با خدشه‌ دار كردن این مجموعه تاریخی، مردم را از تجمع در آن باز دارد. این عمل وی سبب شد تا یونسكو، با ارسال نامه‌ ای از این اقدام دولت عراق شكایت كرده و پس از آن، طاق كسری و ایوان مدائن را از فهرست آثار ثبت شده یونسكو حذف كند.

پس از مدتی، رژیم بعث، سفر به این مكان را ممنوع اعلام كرد و با گذشت یك سال از منع سفر به آن، صد و هفتاد نفر از متخلفان را به جرم رفتن به این مكان، اعدام كرد. پس از این واقعه، این مكان متروك باقی ماند و هیچ اعتنایی به آن نشد و روز به روز بر فرسودگی و خرابی‌‌های آن افزوده شد.

 تاق خسرو و تروریست‌های فرهنگی

در پی تصرف عراق به دست نظامیان آمریكا و هم پیمانانش در سال 2003، آسیب‌های بسیاری به این مكان وارد شد؛ به گونه ‌ای كه در پی درگیری‌های پیاپی نظامیان خارجی با نظامیان بعثی، این مكان نیز هدف گلوله و بمب ‌های دو طرف قرار گرفت. این در حالی بود كه پس از آن، امكان سفر به این مكان برای مردم مهیا شده بود و رونق از دست رفته، به تدریج دوباره به آن باز می‌گشت.

با شروع فعالیت گروه‌های تروریست در عراق، وضع مجموعه ایوان مدائن باز هم بدتر شد. در ماه فوریه 2005، تروریست‌‌ها با انجام یك عملیات تروریستی، قسمتی از ایوان مدائن را تخریب كردند كه از آن به عنوان بزرگ ‌ترین آسیب به این مجموعه پس از اشغال عراق یاد شده است.


در پی اعلام خطر نابودی این مجموعه تاریخی ارزشمند در عراق، مقامات میراث فرهنگی ایران اعلام كردند قصد دارند با كمك یونسكو، این مكان تخریب شده را بازسازی كنند و دوباره آن را به جمع آثار ثبت شده در اسناد میراث فرهنگی یونسكو بازگردانند.

بر خلاف انتظار، این عمل پسندیده ایرانی ‌ها را اعراب افراطی و تندرو، مداخله در امور عراق و راهی برای حاكمیت بر این كشور تعبیر كردند؛ به گونه‌ ای كه یكی از پایگاه‌های اینترنتی عرب، موسوم به الصوت العروبه نوشت: «ایرانی‌‌ها با كمك سپاه پاسداران و سازمان اطلاعات خود، به بهانه‌ بازسازی ایوان مدائن كه یادآور ستیز پیشینیان آنها ضد پیغمبر اسلام (ص) است، می‌ خواهند عراق را به تصرف خود درآورده و یاد و خاطره سلسله‌ گذشتگان كفار خود را زنده كنند.»

البته مقامات عراقی نه فقط تا كنون پاسخ منفی‌ به مقامات ایرانی نداده ‌اند، بلكه حاضر به همكاری و ادامه مذاكرات با مقامات ایرانی در این باره نیز شده ‌اند. البته این مذاكرات به سبب وجود ناامنی در عراق به تعویق افتاده است. اما مقامات عراقی اطمینان داده ‌اند كه به حرف‌‌های مغرضانه برخی رسانه ‌های عربی گوش نخواهند داد و با كمك ایرانیان، میراث فرهنگی خود را كه مشتركات زیادی با ایرانیان دارد، بازسازی و زنده خواهند كرد.



• چیستی تاق خسروانی...

طاق کسری (تاق خسرو) یا ایوان مدائن، کاخ پادشاهان ساسانی در شهر «اسبانبار» در ساحل خاوری رود دجله و از مهم ترین سازه ‌های دوران ساسانیان است، محلی که در شهر مدائن در 35 كیلومتری جنوب بغداد کنونی در استان دیاله که از استان‌های مرزی و شرقی عراق است، قرار گرفته است.

بیشتر گمان می‌ شود که طاق کسری در تیسفون جای‌ دارد، ولی تیسفون، اسبانبر و چند شهر کوچک دیگر مانند بغداد، روی هم شهرگان یا مدائن را تشکیل می‌ دادند. طاق اصلی این کاخ، بلندترین طاق خشتی ساخته شده به دست انسان است. بلندای این طاق 35 متر، پهنایش 25 متر و درازایش 50 متر است.

بنا بر آنچه در نوشتار پهلوی خدای‌ نامگ آمده ‌است، این کاخ به دستور شاپور اول ساخته ‌شده ‌است.

بسیاری نیز ساخت این کاخ را به نوشیروان بزرگ، شاه مشهور و مقتدر ساسانی نسبت می‌دهند.

برخی نیز اینچنین می‌گویند که تاریخ ساخت این بنا، به زمان اشكانیان باز می‌‌گردد كه در زمان ساسانیان به دستور انوشیروان ساسانی بازسازی و توسعه یافته است.

گفتنی است شیوه معماری این بنا پارتی است.

مدائن در حقیقت همان تیسفون، پایتخت سلسله ساسانی است كه با حمله اعراب و تصرف آن به دست آنها، به مدائن تغییر نام یافت.

این شهر در روزگار خود، از چنان زیبایی‌ ای برخوردار بود كه اعراب ساده سپاه اسلام وقتی آن را فتح كردند، به چنان حیرتی دچار شدند كه گفتند تیسفون همان بهشت موعودی است كه پیغمبر وعده ‌اش را به ما داده بود !

پس از آن، این شهر تبدیل به تل ویرانه ‌ای شد كه زیبایی گذشته خود را هرگز باز نیافت.

این كاخ پس از حمله اعراب، به كلی نابود شد و جز ویرانه ‌های طاق آن كه ارتفاعی در حدود 70 متر دارد و شماری از دیوارهای كاخ هیچ چیز باقی نماند.

در گذر زمان، شهر پویایی خود را باز یافت. قرن‌ها بعد، این مكان به یك تفرج‌گاه زیبا برای مردم تبدیل شد كه همه ساله پذیرای خیل عظیمی از مردم عراق بود كه با وجود هوای بسیار خوش و باغ ‌های وسیع به آنجا سفر كرده و وقت خود را در كنار بقایای طاق كسری و دیوارهای اطراف آن می‌ گذراندند.

مردم عراق و اعراب منطقه از این بنا نه به سبب پیشینه تاریخی، بلكه به علت سندیت اسلامی آن مبنی بر اینكه روزی كه پیامبر اسلام (ص) به دنیا آمد، طاق بلند آن شكاف خورد، از آن یاد می‌ كنند.

طاق کسری بقایای تالار بزرگ عهد ساسانی در محل تیسفون، عراق حالیه، که جزء کاخ سلطنتی بزرگ معروف به ایوان کسری بوده ‌است؛ طول و عرضش را به ترتیب حدود 365 و 275 متر تخمین زده‌اند. این ایوان در محله جنوبی تیسفون موسوم به اسفانبر یا اسانبر واقع بود.

در مجاورت طاق، چهار دسته ویرانه مشاهده می‌شود که جالب‌ ترین آنها تلّی است معروف به حرم کسری؛ این ویرانه ‌ها جزء ایوان کسری بوده ‌است. به فاصلهٔ حدود ۴۶۰ متری جنوب شرقی طاق، بقایای ساختمان ‌هایی مشاهده می‌شود که تا گوشهٔ دیوار معروف به بستان کسری، که شاید حصار باغ وحش بوده ‌است، امتداد دارد.

در فاصله حدود 190 متری جنوب غربی بستان، تلی به ارتفاع 6 الی 5/ 7 متر واقع است که قاعده ‌اش چهارگوش است. معروف به تل‌ الذهب (تل طلا) یا خزانهٔ کسری است و آن ظاهراً در اصل بنای واحدی بوده که خسرو پرویز برای خزائن خود ساخته بوده ‌است.

طاق کسری که بزرگ‌ترین و نظرگیرترین یادبود عظمت گذشته تیسفون است، در وسط ویرانه‌‌های مدائن قرار دارد.

• فردوسی پاکزاد و تاق خسروان

فردوسی در شاهنامه خود پس از اشاره به داستان ساخت این بنای باشکوه، چنین می‌گوید که در برابر ایوان تیسفون، پرده بسیار مجللی آویزان شده بود جواهرنشان که پس از یورش اعراب توسط مهاجمان، قطعه قطعه و میان آنها تقسیم شد.

هنگامی که کاخ تسیفون برپا بود، در روز بار عام، شاهنشاه روی تخت طلای خود می‌نشست و چون تاجی که باید برسر بگذارد، بسیار سنگین بود، آن را به زنجیری از طلا در بالای سر شاهنشاه از بالای طاق، طوری آویزان می‌‌کردند که در بالای سر وی قرار گیرد. (همین کارها را در همین اواخر برای پادشاهان قاجاریه انجام می‌ دادند و این نشانه این است که این رسوم، از دهان به دهان تا دوره ‌های جدید ادامه یافته ‌است)

سپس اعیان و طبقات مختلف امپراتوری در بیرون پرده، صف می‌‌کشیدند و طی مراسمی، پرده را کنار می‌‌زدند و شاهنشاه ایران باشکوه و جلال مخصوصی روی تخت خود پدیدار می‌گشت و به طبقات مختلف بار می‌ داد.



• هان ای دل عبرت بین ...

و چه خوش گفت خاقانی به شاهان و رهبران خودکامه همه اعصار تاریخ، هنگامی که شکوه بر باد رفته تاق خسروان را مشاهده کرد:
هان ای‌ دل‌ عبرت‌ بین‌ از دیده‌ نظر كن‌ هان‌
ایوان‌ مدائن‌ را آیینه‌ عبرت ‌دان‌

.. مست‌ است‌ زمین زیرا؛ خورد است‌ به جای‌ می‌
در كاس‌ سر هرمز، خون‌ دل‌ نوشروان‌

كسری‌ و ترنج‌ زر، پرویز و تر‌ زرین‌ بر
بر باد شده‌ یكسر، با خاك‌ شده‌ یكسان‌