۱۳۸۹/۰۱/۲۳

ز شیر شتر خوردن و سوسمار ...

خیلی وقت بود که دو بیت از شاهنامه فردوسی توسی ذهنم رو مشغول میکرد اما هرچی توی شاهنامه میگشتم پیدا نمی کردم شاید شاهنامه ای که به دستم رسیده بود دچار سانسور شده بود یا شاید اصلا این ابیات از فردوسی نیست!!! اما امروز یکی از دوستان خوبم ابیات کاملش رو برام ای میل کرد اما بازم قلقلکم اومد و توی اینترنت گشتم دنبال دلایل و جزییات کاملتر ... اما اکثرا"  فیلتر شده بود اما توی یکی از این وبلاگها متنی رو دیدم  که بدم نیومد اینجا بیارمش ...


"ز شیر شتر خوردن..." از آن کیست؟
ز شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جایی رسیده ست کار

که تخت عجم را کنند آرزو
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو!

این دو بیت با وجود شهرت فراوانی که دارند و با آنکه در برخی چاپهای متداول شاهنامه ، در بخش "نامه رستم فرخزاد به سعد وقاص" نقل شده اند ، به دلایل متعدد از استاد طوس نیستند. به همین علت است که در چاپ خالقی مطلق نیز به نشانه الحاقی بودن در میان [ ] آمده اند.

آقای ابوالفضل خطیبی - از شاهنامه شناسان معتبر این روزگار- در مقاله ای که پیش از این در نشر دانش منتشر کرده اند ، دلایل متعددی بر الحاقی بودن این بیتها اقامه کرده اند ، از این قبیل که (۱)این ابیات را در نسخه های کهن تر شاهنامه نمی توان یافت .(۲) ارتباط این دو بیت با ابیات قبل و بعد بسیار ضعیف است و همچون وصله ای ناجور گویا به متن شاهنامه سنجاق شده اند و با حذف آنها خللی بر سیر داستان وارد نمی شود (۳)"تفو" از واژه ها شاهنامه نیست و جز در یکی دو بیت الحاقی و مشکوک دیگر نیامده و از همه مهم تر اینکه(۴) تحقیر قومی به بهانه نوشیدن - مثلا - شیر شتر و برپایه نگرشهای قومی و نژادپرستانه دور از شان شاعر و اندیشمند بزرگی چون فردوسی است. اساسا در سراسر شاهنامه نمی توان چیزی یافت که بر ستیزه شاعر آن با دیگر نژادها و اقوام - صرفا - به خاطر مسائل نژادی دلالت کند. از همه اینها گذشته باید توجه داشت که ابیات مورد بحث در سیاق روایت آمده اند و حتی به فرض صحت ، لزوما بیانگر دیدگاه خود شاعر نیستند و...

حال که دانستیم این ابیات، به حکیم طوس و اثر انسانی و ارجمندی چون شاهنامه تعلق ندارند ، این سوال پیش می آید که این ابیات از کجا آمده اند؟ برای پاسخ دادن به این سوال باید نظری بیفکنیم به کتاب قصه حمزه که ظاهرا قدیمی ترین ماخذی است که این ابیات در آن، با کمی تفاوت، آمده اند.قصه حمزه یکی از کهن ترین روایتهای عامیانه است و آن را از زمره حکایات عیاران و جوانمردان می توان شمرد. تحریرهای مختلفی از این قصه سنتی که قرنها ورد زبان نقالان و قصاصان بوده وجود دارد که از آن جمله به رموز حمزه و حمزه نامه و حمزه صاحب قران و ...می توان اشاره کرد. روایت کهنی از این قصه نیز به زبان عربی وجود دارد که هنوز در سرزمینهای عربی مشهور است.مرحوم دکتر جعفر شعار قصه حمزه را در سال ۱۳۴۷ در دو جلد منتشر کرده است.در چند موضع از قصه حمزه ابیات مورد بحث به این صورت آمده اند:

به شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را بدین جا رسیده ست کار

که ملک عجم شان کند آرزو
تهو باد بر چرخ گردان تهو !

همان گونه که ملاحظه می فرمایید بین متن این بیتها در حمزه نامه با بیتهای منسوب به شاهنامه تفاوت معناداری مشاهده می شود . این تفاوت این گمان را تقویت می کند که کاتبان حمزه نامه یا مولف اصلی، آن را از شاهنامه به وام نگرفته اند. در نقل حمزه نامه به جای «تفو» « تهو» آمده که واژه ای کهن به همان معنی"تفو" است و به نظر می رسد از اصالت بیشتری برخوردار است. گویا کاتبان شاهنامه بعدا "تهو " را با تعبیر مانوس تر "تفو" عوض کرده اند.سیاق کاربرد این ابیات در حمزه نامه - بخلاف شاهنامه - طبیعی به نظر می رسد و مفهوم آن نیز با روایت کاتبان شاهنامه به شکل معناداری متفاوت است.

در روایت حمزه نامه، حمزه - قهرمان داستان - وارد دربار خسرو انوشیروان می شود و به واسطه خدمات و شجاعتهایی که از خود نشان می دهد ، مورد توجه پادشاه ایران قرار می گیرد، در نتیجه جمعی از درباریان بر او رشک می برند و «تاجها بر زمین زدند که فریاد از دست عرب کشکینه خوار و پشمینه پوش به ریگ بیابان پرورده! به شیر شتر خوردن و ....» مفهوم ابیات حمزه نامه ظاهرا این است که امان از این امیر حمزه عرب که کارش به جایی رسیده که در دربار پادشاه ایران نیز جایگاه والایی یافته و در ملک عجم او را طلب و آرزو می کنند...!

تاریخ دقیق تالیف قصه حمزه دانسته نیست.دکتر ذییح الله صفا معتقد بودند که کتاب قصه حمزه به دستور حمزة بن عبدالله خارجی که در قرن دوم هجری در نواحی شرقی ایران دستگاه حکومت داشته تالیف شده است. بر اساس این دیدگاه سابقه کتاب قصه حمزه به پیش از روزگار سروده شدن شاهنامه باز می گردد ،ولی هیچ قرینه تاریخی یا درون متنی وجود ندارد که سخن نویسنده محترم تاریخ ادبیات در ایران را تایید کند. به هرحال آنچه ما در مورد ماخذ این بیتها احتمال داده ایم نیز تنها یک احتمال است و اینکه آیا کاتبان شاهنامه این دو بیت جنجالی را از حمزه نامه که افسانه ای بسیار رایج در آن روزگار بوده گرفته اند یا از جایی دیگر، یا از پیش خود آنها را افزوده اند ، معلوم نیست. به قول علما :" الله اعلم"!

http://mr-torki.blogfa.com/post-165.aspx

اما شعر فردوسی :
شکست ایرانیان و یزدگرد سوم در جنگ با اعراب
فردوسی شاعر ملی ایران سروده

چو بخت عرب بر عجم چیره گشت / همه روز ایرانیان تیره گشت
جهان را دگرگونه شد رسم و راه / تو گویی نتابد دگر مهر و ماه
ز می نشءه و نغمه از چنگ رفت / ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت
ادب خوار گشت و هنر شد وبال / به بستند اندیشه را پر و بال
جهان پر شد از خوی اهریمنی / زبان مهر ورزیده و دل دشمنی
کنون بی غمان را چه حاجت بمی / کران را چه سودی ز آوای نی
که در بزم این هرزه گردان خام / گناه است که در گردش آریم جام
بجایی که خشکیده باشد گیاه / هدر دادن آب باشد گناه
چو با تخت منبر برابر شود / همه نام بوبکر و عمر شود
ز شیر( شاش ) شتر خوردن و سوسمار / عرب را به جایی رسیده است کار
که تاج کیانی کند آرزو / تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
دریغ است ایران که ویران شود / کنام پلنگان و شیران شود



http://www.avayekhial.com/
«زشـــيــر شتــر خوردن و سوسمار» //ز دســــت خــطـاهــاي ايــن روزگار
«عرب را به جــایي رسيده است كار» //كه گشته است بر دوش ايران سوار
«تــفــو بــر تــو اي چرخ گردون تفو»//بـــرایـــــن شوربــختـان مجنون تـفو
سه پاره از این خاک پر قدرمان //شــده خار چشم اماراتیان
پشه چیست ، که ادعایش چه باد ؟// ویک فوت ما بهر او تند باد
امارات ، بی خود مــكــن ادعـــا // مــروري بــكــــن درس جـــغـــرافـــيــا
زتـــاريــــخ هم دور و بــيــگانــه اي// ويـــا آن كـــه مدهوش و ديوانه اي
محال است یـــک مــتر از خـــاک مــا // جــدا گردد از مــیــهــن پـــاک مـــا
نــديـــدي مگر حال صـــدامــيـــان//چــگـونــه بــرافـــتــاد ه اند از مـيـان
اگــرچـــيـــزي از خـــاك ايــران زمـيـن// بــشــد قــســمــت آن بُت جور و كين
بـه تـــو نــيـــز خـواهـد رسد چیزکی // اگر پرسی ازمن بگویم زکی
سرافراز و « جـاويــــد» بــــادا وطـــن // ودور از وجـــودش شـــــود اهـــرمن
بــــه تاریـــخ این نکتــه مــانــَد به یاد // « چــو ايـــران نـبــاشــد تــن مـن مباد»

محمد جاوید
به نظر من اعراب هیچ گاه سر سازگاری با ایرانیان نخواهند داشت

۲ نظر:

ناشناس گفت...

من نه تنها آن دو بیت "ز شیر شتر خوردن..."، بلکه هیچ یک از بیت هایی را که در این شعر آمده در گنجور (گرآوری دیوان شاعران پارسی گو) و یا در جای دیگری در اینترنت پیدا نکردم. به نظر می رسد که تمام شعر ساخته ی شاعر دیگری به جز فردوسی باشد.

ناشناس گفت...

این شعر منتسب به هر انسان آزاده ایی میخواهد باشد،
مهم نیست...
مهم اینست که جان سخن و حقیقت را بیان کرده.