۱۳۸۸/۱۱/۲۶

هستی و زمان

چند وقت پيش كتابي به دستم رسيد به نام هستي و زمان نوشته مارتين هايدگر ترجمه سياوش جمادي كه خيلي برام جالب بود چون فكر مي كردم نوشته هاي هايدگر براي ما ايراني ها چندان جالب نباشه . هايدگر به خاطر مراوداتي كه با نازي ها داشته چندان در ايران محبوب نيست و انديشه هاي فلسفي او در اصل مردود شمرده مي شه . حتي ميگفتن يا بهتر بگم توصيه میشد كه بيشتر به تفكرات كانت توجه بشه تا به هايدگر چون هستن كساني كه ادعا مي كنن فلسفه كانت براي ما از نظر ذهني و رواني "" بهداشتي تر "" و سالم تر از فلسفه ديگر فيلسوفانه .
من خودم به شخصه فلسفه هايدگر رو خيلي مي پسندم كاري با مراوداتش با نازي ها ندارم اما هايدگر تفكرش اين بود كه
( انسان يه طرحه در اصل انسان بودن نيست ، بلكه انسان شدن است . يعني انسان بايد بشود آنچه كه بايد بشود)
در آلمان و فرهنگ آلماني افرادي مثل كانت و فرگه و وينگنشتاين و همچنين هگل و نيچه و هايدگر بودن و فلسفه خاص خودشونو داشتن اما هايدگر مثل خودش بود . در اصل هايدگر چيز ديگري بود ...
توي آرشيو مجله اشپيگل نگاه مي كردم فكر كنم تاريخش مربوط به 1966 بود اگر اشتباه نكنم يه مصاحبه اي داشت با هايدگر كه گفته بود :
" امروز تا آنجا كه من مي دانم تفكر تشنه اين است كه متفكري بگويد چه كسي بس بزرگ است تا انديشه را در قلب اهميت نشاند و انديشه را به راه خود آورد . امروزه براي ما ؛ بزرگي آنچه بايد بدان انديشيد ، بس بزرگ است . شايد بهترين كاري كه از ما ساخته است اين است كه بكوشيم به آن نقبي بزنيم – نقبي به موازات گذرهايي تنگ و باريك كه چندان دور نمي روند ... "


هیچ نظری موجود نیست: