پشت پنجره بی کسی
پشت پنجره بی کسی ، خودم را با هیچکس مقایسه نکردم تا کیستی خودم را بشناسم ، خودم را مرور کردم از کودکی هایی که به یاد می آوردم تا همین دیروز به این امید که دلایل و چرایی عملها و عکس العملهایم را پیدا کنم ... اما هیچکس را قضاوت نکردم ... هیچکس ... دو راه بیشتر ندارم ، یا باید محیطم را عوض کنم یا یک سپر دفاعی بسازم ...
زنده بودن دیگر کافی نیست ... باید زندگی کرد ....
Zu jeder kunst gehoeren zwei
einer, der sie macht, und einer ,der sie braucht