جشن سيرسور
روز چهاردهم دي روز گوش يا دَذْو به سبب زايل شدن اندوه و غم ناشي از كشته شدن جمشيد به دست ضحاك كه بر ايرانيان چيره شده بود برگزار ميشد. در باورهاي مردم اين اعتقاد وجود داشت كه بعد از كشته شدن جمشيد ايرانيان دست خود را به چربيها آلوده نكردند تا از اين اندوه نجات يابند. وقتي به اين خواسته رسيدند و ضحاك به بند كشيده شد و فريدون بر تخت جمشيد نشست آن روز را كه چهاردهم ديماه بود جشن گرفتند، در جشن سيرسور شراب، سير، سبزيهاي مختلف را با گوشت پخته ميخوردند و عقيده داشتند با اين كار از شر ديوها و ابليس رهايي مييابند. در اين روز كارهاي خير چون گذاشتن فرزندان به نزد استاد و آغاز به آموختن دانش و فن را خجسته ميدانستند.
روز يازدهم دي را نيز به مناسبت آفرينش آسمان درگاهان بار خورشيد جشن ميگرفتند كه تا پانزدهم دي (روز دي به مهر) ادامه داشت.
در دييگان روز پانزدهم (روز دي به مهر) مجسمه انساني را با خمير گل ميساختند و در دالان خانه يا تالار قصر شاهي ميگذاشتند، اما به گفته بيروني اين رسم را با اعتقاد به اسلام شركآميز تلقي كردند و ديگر به آن مبادرت نشد.
جشن گاو
روز شانزدهم دي روز مهر را به نشانه تعيين سرحد ايران و توران و جدا شدن اين دو سرزمين و باز گرداندن گلههاي گاوي كه توسط تورانيان غارت شده بود به شادي برگزار ميكردند.نيز روايت ميكنند كه در اين روز فريدون از شير گرفته شده به روايت شاهنامه ضحاك خواب ديده بود كه فرزند آبتين، فريدون سبب سقوط او خواهد شد، قصد كشتن فريدون را داشت و مادرش او را به نزد چوپاني فرستاد و آن چوپان فريدون را با شير گاوي به نام برمايه بزرگ كرد.
بعد ضحاك كه به اين موضوع پي برد آن گاو را كشت.
هر شب گاوي نوراني با شاخهاي طلايي در آسمان ظاهر ميشد كه هركس آن را ميديد دعايش مستجاب ميگرديد. به علاوه شبح بزرگي از اين گاو بر قله كوه ديده ميشد كه اگر دو بار نعره ميكشيد آن سال پربركت بود و اگر يك بار خشكسالي حكمفرما ميشد.
به هر صورت گاو نماد عمده اين جشن بود و در عين حال نشان از اهميت اين موجود پرفايده در زندگي و معيشت ايرانيان به حساب ميآمد.
در اين شب در كاخ پادشاهان آتش ميافروختند و وحوش را در آن آتش ميانداختند و بر شعلههاي آن مرغ كباب ميكردند و در كنار آتش به دستافشاني و پايكوبي و ميگساري ميپرداختند.
نيز روايت ميكردند كه فريدون در اين روز از آشپز ضحاك كه مغز جوانان را براي او ميآورد و ماران دوش او را تغذيه ميكرد به سبب آن كه از دو جوان هر روز يكي را كه سالمتر و نيرومندتر بود فراري ميداد، تجليل كرد.
جشن باد روز روز بيست و دوم دي مدتها بعد از تسلط اسلام بر ايران اين عيد در شهرهاي قم و اصفهان برگزار ميشد و به آن كژين ميگفتند و يك هفته ادامه داشت و روز بيست و سوم را كه دييگان سوم بود در خود ميگرفت.
جشن نيران
آخرين روز دي ماه را نيز با جشن و شادي سپري ميكردند و به آن جشن نيران ميگفتند. در اين روز به نيت آمدن باران، ريختن آب جزو سنن اين جشن بود و ميگويند در زمان پيروز ساساني در ايران قحطي بروز كرده بود و همه انتظار باران داشتند. در اين روز در دهكام فيروز (جايي در استان فارس يا سرزمين ايلام) آرزوي شاه برآورده شد و باران باريد و مردم از قحطي رها شدند و اين جشن يادآور آن شادماني بود.
به طور كلي تمامي جشنهاي ماه دي به نحوي با اساطير و وقايع ماندگار رابطه دارد و زمان اين وقايع به عهد باستان بازميگردد.