۱۳۸۸/۰۶/۰۱

رمضان

چیزی در فضای شهر می پاشند ... چیزی که بوی دارچین می دهد و زعفران ... هفت رنگ است به رنگ چراغانی ها ، صدایش شبیه زمزمه دعای سحر است ، حرف که می زند انگار جوشن کبیر می خواند، درست مثل او کلامی غیر از خدا نمی گوید ...
چیزی در فضای شهر می پاشند، رمضان که می رسد ، چیزی که باعث می شود آدمهای کمتری غمگین باشند و آدمهای کمتری ناامید باشند و آدمهای کمتری گرسنه بمانند . چون همان چیز مرموز باعث شده آدمهای بیشتری یاد خدا باشند و بیشتر به یاد مردم بیافتند و بیشتر سعی کنند تا مهربان تر باشند . معلمی می گفت : چیزی که از آن حرف می زنی ، که بوی دارچین می دهد و زعفران، هفت رنگ است مثل چراغانی ها ، صدایش تداعی گر دعای سحر است و حرف که می زند غیر از خدا نمی گوید، چیزی شبیه عشق ورزیدن است . بعد می گفت : عشق آن چیزی است که به تو شجاعت می دهد و سخاوت و عزت نفس ... بعد می گفت : راهی که به بهشت می رود نزدیک است . نشانی اش را گفته اند، اما اگر عاشق باشی از راهی می روی که دور است و فقط به خدا می رسد . راهی که رفتنش شجاعت می خواهد و سخاوت و عزت نفس . بعد می گفت آن راه از بین مردم می گذرد . می گفت کسی راه دوم را انتخاب می کند که در پی پراکندن عشق است و برای خاطر آن می رود تا دلی را شاد کند از پی دلی دیگر ... دوباره برمی گشت سر عشق ؛ حرفهای معلمم شبیه دایره بود . آخر هم دعایی می خواند که معلم بزرگی یادش داده بود و ما فقط آمین می گفتیم :
(( خدایا مرا از همه فضایلی که به کار مردم نیاید محروم ساز و به جهالت وحشی معارف لطیفی مبتلا مکن که در جذبه احساس های بلند و در اوج معراج ماوراء برق گرسنگی را در چشمی و خط کبود تازیانه را بر پشتی نتوانم دید . دکتر شریعتی ))
رمضان که می شود چیزی در فضای شهر می پاشند که بوی دارچین می دهد و زعفران ، رنگین است ، صدایش شبیه زمزمه دعای سحر است و تو را مهربان تر می کند با مردم ...

۱۳۸۸/۰۵/۲۹

برای خسرو آواز ایران

واقعا" متأسفم برای نویسندگان و کسانی که قلم به دست هستند اما به جای اینکه هدایت کننده باشند ،حرمت قلم را داشته باشند، از آن در جهت منافع خود استفاده می کنند ... خسرو آواز ایران استاد محمد رضا شجریان از اون دست هنرمندانی هست که در سرزمین مادری خودش بی مهری می بینه اما در آن سوی مرزها احترامش را حفظ می کنند و قدرش را می دانند . چند روز پیش کاریکاتوری در روزنامه کیهان دیدم که استاد آواز ایران را به تصویر کشیده بود که به اجرای آواز می پرداخت . هنوز چند وقتی از اعتراض این روزنامه به استاد مسلم آواز نسبت به موضع گیری سیاسی اش نگذشته و با نوشتن مقاله ای این استاد آواز را وطن فروش خوانده بود ( امیدوارم استاد همیشه برای ما خس و خاشاکها آواز بخواند که قدرش را بیش از هر کسی میدانیم ) انگار دست اندر کاران کیهان فراموش کرده اند که هنرمندان پرآوازه را نمی توان با نوشتن مقاله وطن فروش خواند و با کشیدن کاریکاتور آنها را تحقیر کرد و از چشم ملتی که با آنها خاطره ها دارند انداخت ...
استاد شجریان از اون دست هنرمندانی هست که در دل ما ایرانی ها خانه کرده و این بداخلاقی ها و تندی ها که از سوی برخی افراد که نه تنها بویی از انسانیت نبرده اند و اندک دانشی از موسیقی ندارند سر می زند ، چیزی از استاد آواز ایران کم نمی کند ...
امیدوارم روزی برسه که هنرمندان ایرانی صدایشان را میهمان گوشهایی کنن که فارسی رو بیشتر از زبان دیگری دوست دارن ...
به امید اون روز ...
مشت می کوبم بر در ... پنجه می سایم بر پنجره ها ... من دچار خفقانم ، خفقان ... من به تنگ آمده ام از همه چیز ... بگذارید هواری بزنم .... آخ با شما هستم ... این درها را باز کنید ... من به دنبال فضایی می گردم ... لب بامی ، سر کوهی، دل صحرایی که در آنجا نفسی تازه کنم ... آه ! می خواهم فریاد بلندی بکشم که صدایم به شما هم برسد ! من هوارم را سر خواهم داد !... چاره درد مرا باید این داد کند ... از شما خفته چند ! چه کسی می آید با من فریاد کند ؟
شعر از مرحوم فریدون مشیری
آواز : استاد محمدرضا شجریان
قطعه ترکمن ساخته استاد حسین علیزاده
آلبوم فریاد

۱۳۸۸/۰۵/۱۸

عکس

Photo : meysam rezakhan

عكسها نشانه هايی هستند كه برداشته نمی شوند بلكه برگردانده می شوند به هر شكلی كه ديده شود و به هر ترفندی ...
يك عكس همواره ناديدنی است ، در اصل همانی نيست كه ما می بينيم ...
رولان بارت